نوشته : افشین یوسفی
سفرنامه اختصاصی ماجرا جویان در بخشی از مازندران که پاییز و زمستان را با هم دارد
در سراشیبی تجربه
وقتی مثل برنامه سفر ما ، با دوچرخه به دل کوهستان می زنید و از جاده های آسفالته و خاکی جدا می شوید، باید هم دوچرخه سواری زبده باشید و هم کوهنوردی تمام عیار، مخصوصا اگر در فصل سرما این کار را انجام دهید . شیب تند کوهستان جایی برای آزمایش و تجربه اندوختن نیست اینجا باید آنچه را اندوخته اید رو کنید .
پاییز رو به پایان است و آخرین برگ های رنگین روی شاخه های درختان ، تمام تلاش خود را میکنند تا باقی بمانند اما سرمای گزنده روزهای آخر پاییز و نزدیکی به فصل برف و سرما رمقی برای آنها باقی نگذاشته است . این آخرین فرصت برای اجرای یک برنامه ماجراجویانه جنگلی و کوهنوردی با دوچرخه است .
سفری از کوه و درخت با طعم برف نوبرانه زمستان و رنگ های باقی مانده از پاییز .صعود به قله ای در دل کوه های سواد کوه و بازگشت از مسیری جنگلی در دل انبوه درختان پاییزی رنگ و لعابشان همچون جعبه مداد رنگی شده و آخرین زیبایی هایشان را به رخ ما میکشند .
مسیر ما برای این سفر ماجراجویانه ، مسیری کوهستانی است . برای کوهنوردی با دوچرخه باید دوچرخه سوار حرفه ای بود تا آن را به انتها رساند. میخواهیم رکاب زنان کوه و جنگل را بپیماییم و زودتر از رسیدن فصل سرد، از پاییز به زمستان برویم . کوهستان سمبل بزرگی و ایستادگی است و گویی آرامش مراتع آن دائمی و تمام نشدنی است هر چه اینجاست ، رنگ و بویی از آرامش و زیبایی دارد .
وقتی در این مسیر رکاب می زنیم انگار در تکه ای از بهشت روی زمین هستیم و از خود بی خود میشویم . دوست نداریم به مقصد برسیم .
به این میگویند مقصد خود سفر است دوچرخه سواری در این مسیر گر چه بسیار سخت و سفری ماجراجویانه به حساب می آید ، اما برای کسانی که نمیتوانند به دور از هیجان باشند ، یک سفر کامل است . سفری در میان جنگل و کوهستان با همه خطرهای پیش رو .
رکاب زنی از ملرد تا کمر پشت ، دو روستا در دو طرف کوهی در سواد کوه
آخرین سفر ماجراجویانه پاییزی ما از مسیر روستای کوچک و ییلاقی <ملرد> به سمت دیگری به نام <کمرپشت > است مسیری کوهستانی بین دو روستا در دو طرف کوهی بلند .مسیری که با صعود یک قله در منطقه سواد کوه شروع شده و با پیمایش مسیری از سمت دیگر کوه ، در دل جنگل های طرف دیگر تا رسیدن به روستای بعدی ادامه یافته و در نهایت در لب جاده فیروزکوه خاتمه می یابد .
پس برای یک برنامه سنگین و ماجراجویانه دوچرخه سواری آماده شده ، دوچرخه ها را روغن کاری میکنیم . از تهران با گروهی از دوچرخه سواران زبده و کوهنورد ، راهی جاده فیروزکوه شده تا وارد جنگلی شویم که شناخت زیادی از آن نداریم و فقط از روی نقشه و عکسهای ماهواره ای ، سفری را در دل آن برنامه ریزی کرده ایم .
مقصد ابتدایی ما روستای ملرد است که برای رسیدن به آن ، بعد از عبور از گردنه گدوک و وارد شدن به استان مازندران و ابتدای منطقه سوادکوه وارد جاده فرعی <خطیرکوه> می شویم .
نماد ورودی دره خطیرکوه غار یا طاق بزرگ <اسپهبد خورشید> است که در ورودی دره و در میانه دیواره ای عظیم قرار گرفته و مانند حفره ای بزرگ در دل کوه ، از جاده فیروزکوه مشخص است . وارد دره می شویم و جاده را ادامه می دهیم تا به روستای ملرد که در ارتفاع بالایی قرار دارد برسیم .
آبی ترین آسمان
روستای کوچک و ییلاقی ملرد با فرارسیدن سرمای پاییز و بارش اولین برف های زمستانه ، دیگر ساکنی ندارد و ساکنان آن بیشتر در فیروزکوه یا شهر های منطقه سواد کوه که هوای ملایم تری دارد، ساکن شده اند . در روستا ، دوچرخه ها را زمین گذاشته و آماده رکاب زنی به سمت قله بالای روستا می شویم .
با اطلاعاتی که داریم ، در قله بالای روستا ، مقبره امامزاده ای با نام امامزاده عباسعلی قرار دارد که محبوب اهالی منطقه است .و در بیشتر روزهای تعطیل بهار و تابستان به زیارت آن می روند . آرامگاهی بر سر قله کوه با چشم اندازی بی نظیر به کوههای اطراف و قلل منطقه .
مسیر رسیدن به قله کوه و امامزاده جاده ای خاکیست که میتوان با ماشین دو دیفرانسیل یا وانت نیسان از روستا به آنجا رسید . مانیز مسیر رکاب زنی را در همان جاده پرشیب خاکی ادامه می دهیم تا به بقعه امامزاده برسیم . رکاب زدن در سربالایی جاده خاکی نفس گیر و طاقت فرساست اما چاره ای نداریم و باید تا آنجا برویم تا بتوانیم از سمت دیگر کوه سرازیر شویم .
با بالا رفتن ارتفاع کوه ، سرمای هوا دو چندان شده و خنکای مطبوع پاییز ، جای خود را به سرمای گزنده و نمای سپید اولین بارش های برف زمستانه داده است . در این ارتفاع و در هفته های گذشته تمام بارش ها در اینجا به شکل برف بوده است .
به قلل و کوههای اطراف که نگاه میکنیم همه پوشیده از سطوح برفی یکدست است . اینجا زمستان خیلی زودتر از مناطق دیگر فرا میرسد و بعد از دو ساعت رکاب زدن در سربالایی نفسگیر به قله کوه و بقعه امامزاده نزدیک میشویم .
در آخرین مترهای با قی مانده به بقعه و قله گاهی مجبور می شویم میانبر زده و از مسیر کوهنوردی به قله برسیم و در این میان مجبور هستیم از دوچرخه پیاده شویم و آن را روی شانه به بالا حمل کنیم . روی قله که می ایستیم ، منظره کوههای سر به فلک کشیده اطراف که همه سپید پوش شده اند و منظره جنگل های پایین دست که هنوز نشانی از سرخی و قرمزی دارند ، دیدنیست .
آسمان آبی اینجا ، آبی تر از هر آسمان دیگریست که تا به حال دیده ایم .

از سراشیبی کوه تا اعماق جنگل
فرصت کم است و سرمای هوا گزنده . تنها آفتاب کم رمق آذر ماه و چای و قهوه داغ ، کمی انرژی به ما می دهد .برخی از بچه ها لباسهای گرم و ضد باد کوهنوردی خود را روی لباسهای دوچرخه سواری می پوشند تا سرمای هوا آنها را آزار ندهد .از آنجایی که گروه دوچرخه سواری ما ، همگی از کوهنوردان زبده هستند برای اینجور شرایط تجهیزات خوبی دارند و از آمادگی بالایی برخوردار هستند .
از روی عکسهای هوایی ، نقاط جی پی اس و نقشه ای که در در گوشی همراه دانلود کرده ایم ، باید به سمت غرب و دره مقابل سرازیر شویم تا در میانه جنگل و عبور از لابه لای درختان انبوه ، به روستایی به نام کمرپشت برسیم . از قله سرازیر شده و در میان دامنه ها و زمین های پوشیده از برف ، به سمت پایین حرکت میکنیم.
حرکت با دوچرخه روی زمین برفی ، بسیار مشکل است و با چند بار زمین خوردن بچه ها و به خیر گذشتن آن ، به مراتع و چمنزارهای پایین دست قله می رسیم . حرکت روی چمن های مرتعی با دوچرخه بسیار لذت بخش است و زمین خوردن روی آن درد چندانی ندارد.
در میانه مسیر به کوهنوردانی می رسیم که از سمت روستای کمرپشت برای صعود قله ای که از آن پایین آماده ایم آمده اند .با آنها خوش و بشی میکنیم و با عکسهای یادگاری شان و تعجب از اینکه همیشه دوچرخه سواران را
د رجاده ها دیده اند نه در مسیر های کوهستانی و قله ای ، از آنها خداحافظی میکنیم و به مسیر خود ادامه می دهیم .
آخرین مترهای چمن های مرتعی را با عبور از کلبه های زیبایی که برای روستائیان و چوپانان است ، ترک میکنیم و کم کم وارد مناطق تنک جنگلی می شویم . از مسیر پاکوب که در میانه درختچه های کوتاه قد جنکلی است ، مسیر را ادامه می دهیم .
با کم شدن ارتفاع ، درختچه ها تبدیل به درخت های بزرگتر شده ، جنگل انبوه و انبوه تر می شود . با کم شدن ارتفاع و بالا رفتن دماکم کم به درختانی می رسیم که هنوز حال و هوای پاییز دارند ، درختانی که برگ هایی بر تن خود دارند که به رنگ های زرد و قرمز می درخشند .
تقریبا چند ساعتی درون جنگل به سمت پایین روان هستیم که متوجه میشویم راه پاکوب ما کم کم از بین رفته یا لابه لای برگ انبوه درختان که بر زمین ریخته شده ، ناپدید شده است . دیگر مسیر عبور ، چندان خوشایند نیست و در لابه لای درختان گم شده ایم .
با مشورت دوستان باید به سمت روستا برویم و گرنه به بخش های صخره ای و پرشیب و خطرناکی برخورد میکنیم که دیگر نمیتوانیم از آن پایین تر برویم و به جاده برسیم . شرایط برنامه کم کم از حالت تفریح و هیجان به ترس و اضطراب تغییر چهره میدهد .
درختان انبوه و در میان آن درختچه های جنگلی ، مانع از این میشود که بتوانیم از وسط جنگل به راحتی عبور کنیم . تیغ درختچه ها بسیار آزار دهنده است و شاخه های کوچک میان پره های چرخ گیر کرده و سرو صورت را زخمی میکند و مانع حرکت آزاد و روان ما می شوند .
وقتی نقاط جی پی اس را کنترل می کنیم ، از مسیر اصلی فاصله زیادی داریم و تقریبا متوجه میشویم که یک دره را اشتباه پایین آمده ایم .
کبه جنگلی ، نقطه آسایش
در برنامه کوهنوردی با دوچرخه گم شده ایم . هر چند صد متر که پایین می رویم ، توقف کامل میکنیم تا ببینیم میتوانیم کم کم به مسیر اصلی برگردیم یا نه . در میانه جنگل به دشت بازی می رسیم که میتوانیم در آنجا موقعیت خود را ارزیابی کنیم . در اینجا متوجه صدای گروه کوهنوردی دیگری می شویم که از آمل به اینجا آمده اند .
به سمت صدایشان می رویم تا آنها را پیدا کنیم . به ما مسیری را نشان می دهند و می گویند با ادامه دادن آن به کلبه جنگلی می رسیم که بعد از آن مسیری پاکوب به صورت کاملا مشخص تا روستا ادامه پیدا میکند . از آنها جدا شده و به سمت دیگر تغییر مسیر می دهیم تا به کلبه ای بزرگ و زیبا می رسیم .
نفس راحتی کشیده و در ساعت 2 بعد از ظهر آماده خوردن ناهار و استراحت بعد از چند ساعت دوچرخه سواری یکسره و پرهیجان می شویم .
آرامش اینجا ابدی و زیبایی های آن تمام نشدنی است . هر جا را که نگاه میکنیم درختان پاییزی با برگ های سرخ و زرد رنگ خود همانند دفتر نقاشی رنگ آمیزی شده اند . به طور کل ، کف کل جنگل پوشیده از برگ درخت است و به زحمت میتوان کف جنگل را دید .
پای هر درخت ، انبوهی از برگ های خزان زده ریخته که زیبایی آن را دوچندان می کند . بعد از استراحت در کلبه و دیدن و عکاسی کردن از مناظر بی نظیر آنجا به سمت روستا حرکت می کنیم و در نهایت بعد از یک ساعت به روستا می رسیم .
هوا در آذر ماه سریع تاریک می شود و از روستا تا جاده فیروزکوه هنوز مسافت زیادی داریم اما دیگر از جنگل و گم شدن خبری نیست . ادامه مسیر را در جاده روستایی و در حاشیه جنگلی که رو به تاریکی است ، ادامه می دهیم تا به جاده فیروزکوه و محل قرار یعنی زیر طاق اسپهبد خورشید می رسیم .
آنجا نقطه پایانی سفر ماست ، جایی که سفر خود را در آن آغاز کردیم و در همان نقطه به پایان می رسانیم .


