آتش در آیین باستان

آتش در آیین باستان | نماد روشنی، پاکی و پیوند انسان با نیروهای کیهانی

آتش

(کارل گوستاو یونگ: آتش، یک عقده نوعی و ازلی پایدار است.)

آتش به هنگام تولد و زمان مرگ،

همواره بالغ است.

تقدس آتش در اغلب نقاط آسیا دیده میشود و همه­ی اقوام هند و اروپایی به یک خدای آتش اعتقاد داشته­اند، خدای آتش (ایزد آذر (آتوریزت)، دستیار امشاسپند اردی­بهشت (پاسبان آتش در جهان مادی) مورد ستایش ایرانیان بوده است. در آیین مزدیسنا به آتش صفت پاک و پاک کننده داده اند چه آنکه روشنی، آتش و آفتاب تجلّی اهورامزد­است.) در نزد هند و اروپایی­ها، مرد؛ اما نزد یونانیان (هستیا، خدابانوی آتشکده، به ویژه آتش شعله ور آتشدانی دایره وار بود و ناشناخته ترین المپی زمانه خود.

نه هستیا و نه همتای رومیش، وستا، هیچ یک به دست نقاشان و مجسمه سازان در پیکر انسانی ظاهر نشدند، بلکه حضور این خدابانو در دل آتشین و گرم خانه، معابد و شهرها احساس می­شد. نماد صوری هستیا دایره بود و نخستین معابد و آتشکده­هایش نیز مدور بودند بدون حضور و ورود هستیا هیچ خانه و معبدی تقدس نمی یافت. وجودش اماکن را روحانی می­کرد. هستیا هم آن حس روحانیت و تقدس بود و هم آتش مقدسی که فراهم آورنده معرفت، گرما و حرارت برای پختن غذاهاست. (بولن،۱۴۳:۱۳۹۰)) و رومی­ها، الهه (ایزدبانو) بوده است. با توجه به اسطوره ها میتوان قدمت آتش را به هشت هزار سال پیش نسبت داد.

ایرانیان در پیشینه­ ی پربار خود این عنصر مهم را پاس داشته و با آن به نیایش پرداخته­اند. این پاسداری چنان است که ایرانیان را آتش پرست خوانده­اند. البته معنای ظاهری این واژه (آتش پرست) امروزه متفاوت از ریشه اصلی آن برداشت می­شود چه آنکه در فارسی، اوستا و سانسکریت «اِستا» به معنای ایستادن و پیشوند «پری – pariy »در فارسی باستان، پئیری در اوستا و پر در فارسی به معنای پیرامون (اطراف) می­باشد؛ بنابراین پریستار و پرستیدن به معنای در پیرامون ایستادن است. ایرانیان باستان در پیرامون آتش می ایستادند و اهورامزدا را نیایش میکردند چنانکه دقیقی در این باره چنین سروده است:

مپندار که آتش پرستان بُدند         پرستنده ی پاک یزدان بُدند

که آتش بدانگاه، مهراب بود                             پرستنده را دیده پر آب بود

آتش در آیین باستان

واژه­ ی آتش

از نخستین منابع فارسی که به آتش اشاره داشته اند می­توان به گاتاهای (گات­های) زرتشت و سنگ نبشته­های فارسی باستان اشاره کرد. در گات­ها آتش به صورت آتر (Atar) و آثر (Athar) نوشته شده است در حالی که در سنگ نبشته بیستون؛ آثر به صورت ترکیبی آئی یادیه برای نهمین ماه سال (آذر) آمده است. آتش در زبان کردی به صورت آگر(قدیمی­ترین منبعی که به «آگر» اشاره داشته است بعضی نوشته­های ژوستن می­باشد. در این نوشته ها، آنجا که از تقسیم ممالک متصرفی اسکندر سخن رفته،

نام سرداری که ماد کوچک (آذربایجان) به وی رسید آکرپات آمده که مصحف آگریات است، مرکب از آگر (آتش) و پات به معنی آذربد. مصطفی کیوان در نوروز در کردستان، ریشه رشته کوه زاگرس را از واژه اگر میداند و معتقد است نام این رشته کوه ابتدا اگر یا آگری بوده و یونانیان براساس زبان خاص خود حرف «س» به اول و آخر این کلمه افزوده و آن را به صورت ساگرس آورده اند که امروزه به شکل زاگرس نوشته و خوانده میشود.

با این حال ریشه زاگرس، اوپائیری سئنه (اپرسن) میباشد به معنای کوهی که در بالای آن فلز است یا فلز از آن استخراج می­شود؛ هر چند سئنه به معنای سیمرغ نیز می­باشد) (ager) نوشته می­شود؛ اگر یکی از واژه­های اصیل زبان مادری می­باشد.

ایرانیان، واژه­های متفاوتی برای آتش دارند(اوستا، آتش را فرشته موکل آذر و فرزند اهورامزدا خواند و از آن با لفظ آترش یاد می­کند که در گذر زمان و ساده تر شدن به آتش تبدیل شده است؛ چنان که ارشک به اشک تغییر صورت داده است.) و این نشان از اهمیت این عنصر نزد مردمان این دیار است. به لحاظ زبان شناسی، هر قدر در زندگی ما مسأله ای مهم­تر و حیاتی­تر باشد، زبان ما واژگان گویاتری را برای نشان دادن ماهیت و ابعاد مختلف آن خلق می­کند. از آنجا که در زندگی اسکیموها، برف، عنصری بسیار حیاتی است، در زبان آنها سی واژه برای برف وجود دارد. (جانسون، ۱۳۹۰: ۲۸)

اگرچه آتش در تمامی جوامع قابل احترام بوده و هست اما این عنصر نزد ایرانیان و هندیان جایگاه خاصی دارد. این جایگاه ویژه از اوضاع طبیعی و اقلیمی دو کشور ریشه می­گیرد. دسترسی آسان به سوخت معمول عهد باستان از یک سو و زمستان­های سخت و طاقت فرسا از سوی دیگر می­تواند از دلایل این احترام ویژه به آتش باشد.

لکن ریشه­های فرهنگی این ،جایگاه اسطوره­ها می.باشند در هند آتش تحت عنوان آگنی (agni) ستایش می­شود که هم زمینی و هم آسمانی می­باشد؛ آنها بر این باورند که آتش واسطه ی میان انسان و خدا بوده و موجب پیوند دو جهان است. از نظر هندوها، آتش در خورشید (آسمان) در ابر در آذرخش وجود داشته و بر زمین فرود می­آید. همین تفکر نیز در آیین زرتشت وجود دارد چه آنکه در زامیاد پشت از جدال بین آتش (آتر) و هیولایی به نام اژی­دهاک سخن به میان آمده است. او برای به دست آوردن فر(فر یا فره، برگرفته از هور (خور) بوده و مفهومی در اساطیر ایرانی میباشد.

مراد از فر موهبت یا فروغی ایزدی است که شخص با انجام خویشکاری خود و رسیدن به درجه ای از کمال آن را به دست می­آورد. فر، متعلق به پاکان میباشد و در صورت بدی کردن و غرور از دست می رود؛ عضو هر طبقه اجتماعی میتواند فر مربوط به آن طبقه را به دست آورد. فره ایزدی، فره ایرانی، فره کیانی، فره پهلوانی و…. از نمودهای آن می­باشد و در این میان، کمربند نماد فره پهلوانی، تاج نماد فره شاهنشاهی، عصا نماد فره ایزدی و… است.)

ایزدی به آتش حمله می­کند و آتش به مقابله برمی­خیزد و به ضحاک هشدار می­دهد: «هیولای سه پوزه بازگرد! که اگر آن فره دست نیافتنی را فراچنگ آوری به پشت تو زبانه کشم و در کام تو شعله افکنم، چونان که بر زمین مزدا آفریده گام زدن نتوانی.» اینجاست که ضخاک (اژیدهاک) هراسان خودش را پس می­کشد و فرایزدی دست نیافتنی می­ماند این مطلب گواه نبرد نیروهای شر و خیر نزد ایرانیان کهن می­باشد. آتش برای نیکی میجنگد و به این دلیل در یکی از دعاهای زرتشتی «گُندآور نیک دلیر» خوانده می­شود. زرتشتیان هنوز هم آتش را گندآور می­خوانند و از مقدس­ترین آتش­ها (آتش بهرام) تمنا می­کنند تا با دیوان خشکسالی و تاریکی نبرد کند.

کشف آتش

بدون شک کشف این عنصر تأثیر شگرفی در زندگی و تکامل نوع انسان داشته است. به روایت منابع کهن، هوشنگ، پادشاه پیشدادی در زمستان روزی در حال گذر از کوهی بود که اژدهایی (ماری) سهمگین به او حمله میکند ، هوشنگ برای اژدها سنگی پرتاب می­کند که برحسب اتفاق این سنگ به سنگ دیگری برخورد می­کند و از جرقه های حاصل از این برخورد، آتش کشف می­شود.

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ               دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته  ولیکن ز راز                    پدید آمد آتش از آن سنگ باز

البته کشف آتش را مثل بسیاری از مسائل دیگر به خدایان کوه المپ نیز نسبت داده ­اند؛ افسانه ای که در قرن پنجم پیش از میلاد دستمایه هنرمند بزرگی به نام آشیل آخیلوس قرار میگیرد تا نمایشنامه معروف «پرومته در زنجیر» را بنویسد. در این نمایشنامه «پرومته»، کسی است که آتش را بدون اجازه زئوس (زئوس، خدای خدایان یا پادشاه خدایان بوده و ریشه آن از واژه یونانی (dios)) یه معنای درخشان است. معادل آن در اساطیر رومی، ژوپیتر می­باشد.)

(خدای خدایان) می­دزد و راه استفاده از آن را به انسان می آموزد؛ از این کار، زئوس به خشم می­آید و او را در کوهی به بند می­کشد و عقابی را بر وی می­گمارد تا هر روز جگر او را با منقارش بکند، عقاب این کار را انجام میدهد و هر شب به اراده­ی زئوس، پرومته دوباره صاحب جگر می­شود و دوباره عقاب آن را می­درد.

البته بحث ما این نیست که چه کسی یا چه قومی آتش را کشف کرده است، سخن اصلی اینجاست که ما در اساطیر ملتهای  مختلف نوعی مشابهت می­بینیم که علمای اسطوره شناسی تحت عنوان «وحدت اسطوره و تنوع فرهنگ­ها» از آن یاد می­کنند.(در قرآن مجید سخن از شجر اخضر و درختی است که آتش از آن پدید آمد و در این روایت این آتش یک بار از درخت عُلیق و در روایتی دیگر از درخت عناب بر [حضرت] موسی نازل شد. (هینلز، 1383: .461)

درباره کشف آتش(برخی منابع قدمت آتش را به 4 میلیون سال پیش از میلاد مسیح نسبت داده اند.)، نظرها متفاوت است اما در این میان دیدگاه دکتر جنیدی از بسیاری جهات به واقعیت نزدیکتر بوده چه آنکه ایشان آورده اند: هوشنگ در اوستا به صورت هَئوشیَنگه است؛ هئو به معنای خوب و شینگه به معنای خانه می­باشد، از نظر ایشان، هوشنگ شخص واحدی نیست بلکه نمادی از یک دوران بوده (دوران هوشنگ). در این دوران، خانه­ سازی رونق می­گیرد و با رونق خانه سازی اولین مرزها به وجود می­آیند و چه بسا نگهداری از این مرزها و وسایلی که در خانه نگهداری می­شد.

وجود قانون را ایجاب می­کرد (همچنان که در صفحات پیشین آمد این پیشدادیان بودند که نخستین قانون را ایجاد کردند). دوران هوشنگ در واقع آغاز به کارگیری سنگ (عصر به کارگیری سنگ را عصر سنگ، عصر پیشاتاریخی و عصر حجر نیز می نامند.

این تمدن شامل سه دوره می باشد: الف پارینه سنگی (ازحدود هزار سال تا ده هزار سال پیش از میلاد به میان سنگی (از ده هزار تا هفت هزار سال پیش از میاد) ج. نوسنگی (از هفت هزار تا سه هزار سال پیش از میلاد) لازم به ذکر است که به لحاظ زمانی این دوره ­ها را متفاوت آورده ­اند چه آنکه به عنوان مثال عصر پارینه سنگی در میان قومی می تواند 110 هزار پیش از میلاد و در میان قوم دیگری 90 هزار سال پیش از میلاد آغاز شده باشد.)

نیز قلمداد می شود چه آنکه از برخورد سنگها جرقه­ هایی به وجود می­آید و از همین جرقه ­هاست که در گذر زمان آتش کشف می­شود؛ بنابراین میتوان قلمداد می­شود چه گفت آتش نه به یکباره بلکه در یک پروسه زمانی در دوران هوشنگ، کشف شده است.(برخی از منابع، شیوه کشت و کار، کندن کاریز (قنات)، کاشتن درخت و… را به هوشنگ نسبت می دهند که البته این رویدادها نمی تواند مربوط به دوران سنگ (عصر حجر) باشد.)

انواع آتش

در یسنا و همچنین زادسپرم (زات سپَرَم) (حرف «ت» پهلوی در فارسی جدید به «د» تبدیل می شود؛ اینجاست که زات سپرم با تغییر حرف «ت» به «د» به صورت زادسپرم می­آید.) به آفریده شدن پنج نوع آتش توسط هرمزد تأکید شده است که عبارتند از:

  1. آذر برزی سونگهه یا برزی سوه (barisarah): آتش بلند سوت یا و به آن آتش بهرام(نقل است که آتش بهرام از رعد و برق ایجاد شده است و البته آتش بهرام به همراه آتش آدران (آذران) و آتش دادگاه، سه آتش آیین زرتشت به شما می آیند. آتش بهرام (وهرام)، والاترین آتش در مراسم آیین زرتشت می باشد. برای تهیه 16 آتش (از 16 منبع خانگی و صنعتی) استفاده شده و طی مراسم طولانی و آیینی 1128 بار تطهیر داده می­شود.) گفته می­شود و می­توان آن را آتش بزرگ سود است ایالتی نیز خواند؛ این آتش تغذیه کننده و پاک کننده آدران­های محلی بوده است.
  2. آتش وهو فریانه vohoufaryana): آتش دوستدار نیکی است و در جسم انسان و حیوان قرار دارد (غریزه .(
  3. آتش وازیشه (vazishta): آتش پیش برنده است؛ آتش موجود در برق و ابر آسمان می­باشد.
  4. آتش سپنیشته ((sepanishta: آتش مقدس­تر است و آتش بهشت به شمار می­آید که در عرش برابر اهورامزدا افروخته است.
  5. آتش اور وازیش urvazishta)): آتشی که در گیاهان یافت می­شود. (آتش بر چهار گونه است: یکی این است که به کار می دارند در مصالح خویش و این طعام و علف خورد و آن نخورد و دیگر آن است که در سنگ باشد نه طعام خواهد نه آب؛ سیوم آنست که اندر نبات است که آن را برویاند و از سرما نگاهش دارد و طعام نخواهد و آب نخواهد؛ چهارم حرارت غریزیست که در حیوان باشد همطعام خواهد و هم شراب (بن ابی الخیر، 1362: 288) بنابراین میتوان گفت در همه موجودات عالم، آتش وجود داشته و دارد چه آنکه سه عنصر مقدس دیگر (باد و آب و خاک) نیز در همه ی موجودات وجود دارد اما در میان این عناصر، آتش جایگاه ویژه­ای دارد.

محمد بن محمودبن احمد طوسی در عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات درباره آتش میگوید که آتش همهی جهان را در بر گرفته است و هیچ چیزی (از سنگ، چوب تا…) از آتش خالی نیست چنانچه نادانی چوبی بردارد و بگوید: آتش کجاست؟ باید گفت راه استخراج هر چیزی را باید دانست چرا که اگر دو چوب را برهم زنند آتش ظاهر می­شود.

(آتش نزد ایارنیان نماد پاکی، زیبایی، برکت، آرامش و نماد مسلم غلبه نیکی بر بدی می باشد؛ اقوام کهن ایرانی اعتقاد به سرچشمه گیاهی و نباتی آتش دارند و شاید این اعتقاد به این علت بوده است که آتش را از سایش دو تکه چوب، ایجاد می­کردند.)

آتش در اشیاء پنهان است؛ همان­طور که عسل در شکم زنبور عسل، ولی اگر هزار زنبور را بکشی در شکم آنها عسل موجود نیست پس آتش در اجزا جمادات پنهان است و آتش بر همه چیز برتری دارد (آب بر روی زمین (خاک) جاری­ست، هوا بالای آب است و آتش بالای هواست). آتش برای همه موجودات است و خداوند این نعمت را به همه ارزانی داشته و هیچ پادشاهی و هیچ مسکینی نمی­تواند بر آن قدرت پیدا کند.

یکی از مهم­ترین تفاوت­های آتش با دیگر عناصر مقدس، دسترسی آسان به آن می­باشد چه بسا هر شخص از هر طبقه ای میتواند آتش بیفروزد کارهای روزمره اش را به وسیله آتش انجام دهد و این در حالی­ست که آب دارای چنین خصوصیتی نبوده و گاه حاکمان از این موضوع (با دسترسی انحصاری به منابع آب) سوء استفاده­های فراوانی انجام می­دادند.

در گذر تاریخی روایت­های متفاوتی از آتش و ویشتاسپ در عصر کیانیان (کیانیان نام دومین سلسله پادشاهی اساطیری بعد از پیشدادیان می­باشد؛ موسس این سلسله براساس شاهنامه کی قباد کیقباد است کیانیان در سه دسته بندی جا می­گیرند: ۱. از کیقباد تا کیخسرو (دوره ی افسانه ای)، ۲. از گشتاسب و لهراسب آغاز می­شود (واقعیت تاریخی (دارد) و ۳. از پادشاهی بهمن تا دارایان.) نقل شده است. یکی از روایت­ها حاکی از آن است که آتش هرمزد بر ویشتاسپ (گشتاسپ) نمایان شد و او را به آیین زرتشت دعوت کرد و از او خواست در پراکندن دین و آیین زرتشتی تلاش کند.

از دیگر روایت­ها، پدیداری سه آتش مقدس (بنا به گزیده­های زاد سپرم در [زمان] فرمانروایی هوشنگ، هنگامی که مردم بر پشت گاو سرووُ به کشورهای دیگر می­رفتند؛ شبی هنگام ستایش آتش، آتشدان­ها که در سه جا بر پشت گاو نهاده شده بود و در آنها آتش قرار داشت، در دریا افتاد. جوهر این آتش که در اصل یکی و آشکار بود، به سه آتش تقسیم شد و آنها را بر سه آتشدان نشاندند که خود سه فره گشتند. (رضی، ۱۳۹۱: 99.) به دست ویشتاسپ و کیخسرو می­باشد. به نقل از بندهش این سه آتش بهرام­اند و تخمه (اصل، بنیان) همه­ی آتش­های جهان به شمار می­آیند.

پیش از بررسی سه آتش، ابتدا به نظام طبقاتی ایرانیان کهن می­پردازیم. در ایران باستان مردم را در سه طبقه (نخستین کسی که مردم را طبقه بندی کرد، جمشید بود. طبق روایت­های اوستایی، جمشید مردم را در سه گروه: رزمیان، کشاورزان و روحانیون دسته بندی می­کند.

اما این تقسیم بندی در زمان ساسانیان به صورت روحانیون، جنگجویان، دهقانان و پیشه وران و در چهار دسته (گروه) نوشته شده است. تقسیم بندی شاهنامه نیز درباره طبقات اجتماعی زمان جمشید چهارگانه می­باشد. 1. کاتوزیان (روحانیون)،۲. نیساریان (لشکریان)، ۳. نسودیان (کشاورزان)، و .۴ اهنوخشی یا هوتوخشی (پیشه­وران). در ادامه افلاطون نیز با تقسیم سه گانه­ای اجتماع و وجود انسانی را با هم قیاس و به هم تشبیه کرده است. این فیلسوف یونانی سر و مغز را به منزله متفکران و زمامداران قلب و سینه را به منزله سپاهیان و دستگاه گوارش را به منزله کشاورزان و صنعتگران تلقی کرده است.) بخش می­کردند.

  1. ۱. آتوربانان (موبدان، پیشوایان، دانایان و دبیران).
  2. ۲. ارتشتاران (سران، فرماندهان، سپهبدان و بزرگان).
  3. واستریوشان (برزگران) و دهقانان).

به واسطه­ی این طبقه بندی است که آتش (آذر) هم در سه دسته قرار می­گیرد و هر دسته متعلق به طبقه ای از مردم می­باشد. (در سراسر اوستا به ایزد آذر بر میخوریم و به یقین اگر اشوزرتشت خود آتشکده ها را بنا می­کرد هرگز هر آتشکده را متعلق آتشکده را متعلق به طبقه ای خاص نمی دانست.)

  1. آذر فُرَنْبَغ (Farnbag): این آتش ویژه طبقه آتوربانان می­باشد؛ آذر فرنبغ ابتدا بر فراز فرهمند کوه بود که در زمان ویشتاسب (عصر کیانیان) آن را به روشن کوه کابلستان (یا کنارنگان) بردند و در زمان ساسانیان به کاریان (لارستان) انتقال داده شد. فرنبغ از دو واژه­ی «فر» و «بغ» (به واژه فر در صفحات قبل پرداخته شد، بغ نیز به معنای خدا می­باشد) ساخته شده است و اهمیت این آتش از آنجاست که این آتش نیز به نام­های مختلفی (فرا، فرویا، فربع، خرا، خورنه و….) در نوشته­های مختلف آمده است.
  2. آذرگشنسپ (:(Gushnasp این آتش، ویژه پادشاه، ارتشتاران و رزمیان بود. در منابع فارسی، پهلوی و… از آتشکده گشنسپ بیش از هر آتشکده­ای یاد شده است. کیخسرو در ایران باستان تقدسی عرفانی داشت و ایرانیان بنای آتشکده­هایی در گنگ (کوه­های مرزی ایران و توران) و همچنین بنای آتشکده شیز (آذرگشنسپ) را به او نسبت می­دهند. این آتشکده از آن جهت که متعلق به گروه یاد شده بود از دارایی هنگفتی بهره می­برد و در میان در شیز (این دژ، شکوه بی­نظیر خود را مدیون دو چشمه بود؛ یکی چشمه آبی که دریاچه را زنده نگه می­دارد و هنوز هم زنده است و دیگرف نفتی که آتش را زنده نگه می­داشت و اینک خشت شده است.)) با چهارهزار متر درازا و ۳۱۰ متر پهنا) قرار داشت؛ در شیز دریاچه آب شیرین در شگفت انگیزی وجود دارد.

آتشکده آذرگشنسب به سال ۶۲۴ میلادی به انتقام چلیپای مسیح که سال ۶۱۴ میلادی توسط شهروز (سردار خسروپرویز) به تیسفون آورده شده بود، ویران و غارت گردید.

  1. آذر بُرزین مهر Burzen mihr)): این آتش متعلق به طبقه برزیگران بوده است که محل آن بر فراز کوه ریوند (در نزدیکی نیشابور) می­باشد و بنا به روایات آذر برزین مهر سومین آتشکده ای میباشد که به خواست ویشتاسب ساخته شده است. (در سراسر جهان، سه، عددی بنیادی است. «سه» نخستین عدد در برگیرنده واژه «همه» است و ثالوث یعنی عدد کل، زیرا شامل آغاز، میان و پایان است. سه تداعی کننده: انسان (بدن، جان، روح)، چرخه حیات (تولید، زندگی، مرگ)، سیکل کامل(آغاز، میان، پایان) و (گذشته، حال، آینده) است. (نورآقایی، 1387: 39))

حال که آتش­های سه گانه به اختصار مورد بررسی قرار گرفتند دوباره به تاریخ بر می­گردیم؛ با آنکه از زمان مادها اطلاعات دقیقی در دست نیست اما برخی محققین با توجه به گور «دکان داود» در نزدیکی سرپل ذهاب (در نقشه برجسته گور، مغ، با پیراهن بلند عیلامی در حالی که شاخه­ای (اسم این شاخه برسم می­باشد.) به دست داشته و به حال نیایش است دیده می­شود) و دیگر گور دخمه­های منطقه از جمله گور دخمه اسحاق­وند بیستون، مادها را نیز پرستار آتش می­دانند.

در گور دخمه مادی صحنه (صحنه و هگمتانه نخستین مناطقی هستند که یکجانشینی در آنها آغاز شده است) نیز آتشدان و شمعدان­هایی قرار دارد که می­تواند مهم­ترین دلیل برای پرستار بودن مادها باشد.

منابع ایرانی و غیرایرانی به تقدس آتش در نزد هخامنشیان تأکید دارند. از منابع ایرانی می­توان به آرامگاه داریوش در نقش رستم (داریوش در جلو مهراب آتش به حال نیایش است، سکه­های هخامنشی (بر سکه­ها مهراب آتش حک شده است)، سنگ­نگاره تخت جمشید (آتشدان در جلو صندلی شاه) و همچنین سنگ­نبشته بیستون اشاره کرد.

مهم­ترین منبع فارسی که به تقدس آتش نزد هخامنشیان پرداخته است، گزارش استرابون می­باشد: «پارسیان قربانی خود را در مکان مقدسی، تقدیم می­کنند. آن­ها همچنین به خورشید، ماه، آتش، زمین، باد و آب حرمت گذارده و [آنها را] مقدس می شمارند…». (در زمان هخامنشیان (از جمله خشیار شاه) ایرانیان به هنگام شب با افروختن آتش در بلندی های و برج ها از شوش با همدان و… ارتباط برقرار می­کردند.)

با این حال احترام و تقدس آتش در زمان ساسانیان (در زمان ساسانیان، «آتشدان»، علامت ملی بود.) به اوج می­رسد. آن­ها با آنکه وارثان آتشکده­های بزرگی بودند از هیچ کوششی برای بازسازی آتشکده­های کهن دریغ نکرده و در کنار آن آتشکده­های تازه را نیز بنا نهادند.

کریتر، موبد بزرگ هفت شاه ساسانی در سنگ نبشته خود (در کعبه زرتشت) می­گوید که به فرمان شاپور و یاری خداوند آتشکده­ها را بنا کرده یا آباد ساخته است؛ او در ادامه به شهرهای تصرف شده (انتاکیه، سوریه، طرسوس، ارمنستان و….) پرداخته و همچنین با آتشکده­هایی که در این شهرها بازسازی شده اشاره کرده است.

انتقال آتش در آیین باستان

انتقال آتش

برای پاک نگه داشته شدن آتش آن را لای خاکستر در ظرفی فلزی و سرپوشیده طبق آیین خاصی از جایی به جایی انتقال می­دادند و بنا به بزرگی محل تازه که آتشکدهای محلی (آدران) یا آتشکده ای ایالتی (بهرام) بود در جایی تاریک و بینور قرار می­دادند. (به این خاطر آتش در جایی تاریک قرار داده می شد تا با برآمدن خورشید از درخشش آن کاسته نشود. بنابراین آتشکده بنایی داشت که حتی با باز شدن درِ ورودی نوری به درون اتاقک آتش مقدس نتابد. معمولاً دو پریستار آتش، شبانه روزدر حالی که شالی ویژه (ماسک) به دهان و دستکش به دست داشتند نگهبان جاودانگی آتش بودند.

ایرانیان از رساندن نفس خود به آتش پرهیز می کردند چرا که معتقد بودند انسان از گناه مصون نیست و ممکن است نفس انسانی که در کنار آتش است به گناه آلوده باشد.) معمولاً شاهان در سفرهای جنگی، توده ای از آتش مقدس را به همراه داشتند. ایرانیان به خاطر جنگ­های پی در پی ناگزیر به انتقال آتش­های مقدس خود بودند. یزدگرد سوم شاید آخرین پادشاهی باشد که به هنگام شکست در مقابل تازیان، آتش بهرام ری را که ارج ویژه ای نزد ایرانیان داشت همراه خود برد و سرانجام در مرو در آتشگاهی ویژه که ساخته بود قرار داد.

اینجاست که آتش، بهانه ای برای تداوم بخشیدن به ارزش­های فرهنگی ایرانیان به شمار می­آید. با این حال و حتی با فشارهایی که امویان و عباسیان بر ایرانیان داشتند؛ آتشکده­های زرتشتیان نزدیک به چهار قرن همچنان روشن ماندند. گزارش­های کسانی چون: مسعودی، ابن حوقل، استخری، ابودلف و… تأکیدی بر این ادعا می­باشد.

در این بین زرتشتیانی که از سال ۲۹ هجری به بعد وارد هند شده بودند پس از چند دهه در گجرات هند میهن تازه­ای برای ادامه آیین زرتشت مهیا ساختند؛ آنها در سال ۱۶۸ هجری آتشی که از ایران برده بودند را در آتشکده سنجان به نام آتش ایرانشاه قرار دادند. این آتش در سال ۱۷۴۱ میلادی به بلسار انتقال یافت و هم­اکنون در جایی دیگر فروزان می­باشد.

روشن نگه داشتن آتش در میان خانواده­های ایرانی نیز رواج داشته و ایرانیان همواره در تلاش بودند که همیشه آتش خانه­هاشان روشن باشد. اغلب در هر خانواده و ،خانه،ای مهراب یا نیایشگاهی قرار داشت که در اجاغ [اجاق] آن، آتش همیشه می­سوخت. هرگاه آتش اجاقی بر اثر بی توجهی خاموش می­شد، از بدشگونی و بدیمنی نشان داشت. جمله دعایی: اجاق خانه­ات خاموش مباد که امروزه دعا و درخواست فرزند پسر برای کسی است، ریشه­ای کهن دارد، چون همیشه نخستین فرزند پسر؛ جانشین و بزرگ خانواده، رییس بازماندگان، سرپرست نیایشگاه و اجاق خانواده بود که اگر کسی نداشت، این اجاق خاموش می­شد و شیرازه خانواده از هم میگسست (رضی،1391: 192).

با آنکه ایرانیان در آغاز همه جشن­ها، آتش می­افروزند اما در این میان جشن ویژه­ای که مختص آتش بوده جشن سده می­با­شد. جشن­های آتش در میان ملل (در سراسر اروپا به عناوین مختلف، جشن های آتش را برگزار میکنند که یکی از معروف ترین آنها آتش سن­ژان در دانمارک است.) مختلف به صورت پرتاب شعله های آتش به آسمان، رقص دور آتش و…. برگزار می­شده است، با این حال دیدگاه­های متفاوتی درباره جشن­های آتش وجود دارد.

مانهارت این جشنها را به منزله دفع شیطان (آتش در آیین یسنا برای دور کردن دیوان و جلب توجه ایزدان به کار می­رفته است.) و پری می­داند (بر اساس نوشته های کسانی چون: توماس هاید، فریزر …. آریایی­ها در جشن آتش حیوانات موذی را در آتش می انداختند یا تصویری از اهریمن و شیطان ساخته و در آتش می افکندند البته این نوشته ها نمی­تواند به واقعیت نزدیک باشند (یا حداقل در آنها شک جایز است) چرا که در میان مردمی که آتش چنان برایشان مقدس است که حتی نباید نفس کسی به آن بخورد چگونه ممکن است آتش را این گونه آلوده نمایند.

هر چند ایـن مـراسـم (راندن حیوانات به آتش) در اروپا مرسوم بوده است و آنها جانورانی چون گربه، مار و… را شده در آتش می انداختند و به احتمال این رسوم در گذر زمان میان ایرانیان غیر زرتشتی رایج شما است.) و هدف مردم از برقراری آن را دادن نیرویی شدید به آفتاب قلمداد می­کند. برداشت و تفسیر مانهارت میتواند به این علت باشد که معمولاً آتش را در ظروف گردی که یادآور آفتاب است روشن می­کنند و دیگر آنکه این جشنها معمولاً در انقلابین (انقلاب زمستانی و انقلاب تابستانی) روی می­دهد.

مردم شناسی به نام و ستر مارک (Westermark) اما جشن آتش را به منزله جشن پاکی (تطهیر و تصفیه) می­داند، مردم نیز بیشتر به این تفسیر معتقد می­باشند و می­گویند افروختن آتش موجب دوری و نابودی دیوها و شیاطین می­شود.

آنچه مسلم است فلسفه جشن­های ایرانی با نظر وسترمارک نزدیکی بیشتری دارد؛ چرا که با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران، مردم این سرزمین پیش از آفتاب از باران توقع نعمت دارند در حالی که نظر مانهارت می­تواند برای کشورهایی چون: سوئد و…. که به قطب نزدیک­ترند و کمتر آفتاب دارند صدق کند.

جشن آتش که از آیین کهن هند و اروپایی می­باشد پس از ظهور حضرت مسیح در اروپا، رنگ و لعاب مذهبی به خود گرفت. اروپاییان در اعتدالین و انقلابین آتش می افروختند. (بعدها آتش انقلاب زمستانی (اول زمستان) را در 24 دسامر (شب میلاد مسیح) و آتش اول تابستان را در 24 ژوئن (شب میلاد یوحنا) روشن می کردند. آتش آغاز بهار به جشن فصح تبدیل شد و جشن آغاز پاییز به عید مبدل شد که در 29 سپتامبر به نام این فرشته برگزار می­شود.)

ارامنه در آداب و رسوم تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بوده­اند (ارمنستان) در زمان هخامنشیان قلمرو ایران بوده و به تعبیر استرابون آنها همان کیشی را دارند که مادها و پارس­ها دارند)؛ طبق منابع در ارمنستان نیز آتشکده­های مختلفی در پایدارگان، آرارات و… وجود داشته است. در افسانه­های ارمنستان، مارها و دیوها در کوه­های آتشفشان سرزمینشان پنهان شده اند، (این افسانه­ها به احتمال ریشه در زمان ضحاک و به بند کشیدن او توسط فریدون در کوه دماوند (کوه آتش فشان) دارد که در طول کتاب و در زمان های لازم به آن خواهیم پرداخت.)

آن­ها آتش فشان این کوه­ها را امری آسمانی می­دانند. بر این اساس و با توجه به تقدس و احترامی که آن­ها به آتش (حتی پس از پذیرفتن آیین مسیحیت) دارند در اواسط ماه فوریه، هسته ویژه آتش دارند که باری­گنتان (باریه­­گنتان)نام دارد. (ریختن اسپند در آتش، روشن کردن شمع در اماکن مقدس، روشن کردن عود و… از سنت های دیرینی است که امروزه هم در میان ایرانیان و ارامنه رواج دارد.)

ارامنه در جشن استقبال سیمون از مسیح (تیانتاراج)، مجمری بزرگ از آتش در کلیسا گذاشته و دور آن پایکوبی و شادمانی می­کنند و هنگام پایان جشن چوب یا شمعی از آن آتش روشن کرده و سعی می­کنند آن آتش را روشن به خانه برسانند.

آتش با ادبیات و شعر نیز در پیوند است چرا که از میان همه­ی عناصر این آتش است که به طور وضوح جامع اضداد و گردآورنده خیر و شر است. (این مطلب و این خصوصیت آتش، یادآور بیتی از مولانا می باشد: همچونی زهری و تریاقی که دید       همچونی دمساز و مشتاقی که دید) عقده­های مربوط به آتش نیز به علت همین صفات متضاد دوگانه هستند. باشلار در کتاب روانکاوی آتش عقده­هایی را مربوط به آتش معرفی کرده که عبارتند از:

  1. عقده پرومته (رباینده آتش): ترس از آتش، اکتسابی است. پدر و مادر، کودک را از نزدیک شدن به آتش و بازی کردن با آن، باز میدارند و می­ترسانند. از این رو چون ترس از آتش ریشه اجتماعی (خانوادگی) دارد، پس شناخت آتش همان مسأله نافرمانی یا سرپیچی هوشمندانه از دستور پدر و مادر است. کودک می­خواهد چون پدرش باشد. پس دور از چشم پدر، مانند پرومته­ای کوچک، کبریت را می­رباید و گاه آتشی می­افروزد؛ این عقده پرومته است. عقده پرومته عبارتست از آرزوی دانستن به اندازه ی پدر و استادمان و حتى بیش از آنان. می­دانیم که عقده ادیپ در رشد عاطفی انسان نقش اساسی دارد. عقده پرومته عهده­دار همان نقش در زندگانی عقلانی انسان است. عقده پرومته، عقده ادیپ (عقده ادیپ: در نظریه روانشناسی زیگمویند فروید (عصب شناس اتریشی و بنیانگذار رشته روانکاوی) عقدهادیپ عبارتست از تمایل جنسی پسر به مادر که همراه با حس رقابت با پدر می باشد. فروید این واژه را نخستین بار درکتاب تفسیر خواب (1899 میلادی) به کار برده است. معادل زنانه عقده ادیپ، «عقده الکترا» می­باشد.) حیات عقلانی آدمی است. (باشلار، ۱۳۷۸: ۳۰)
  2. عقده آمپدوکل (عقده آمپدوکل (خودکشی در کوه آتش­فشان Etna) یا انباذقلس (empedokles): این عقده از ترکیب صفات متضادی که به آتش منسوب است، حاصل می­شود. عقده­ای که در آن عشق به آتش و ترس از آن (شور زندگی و سودای نیستی و مرگ) به هم آمیخته شده­اند.
  3. عقده نووالیس (عقده نووالیس (ققنوس از خاکسترش دوباره زنده می­شود.) یا آتش جنسی شده (novalis): عقده نووالیس یعنی گرایش به آتشی که از مالش (اصطکاک) پدید می آید (گرمایی که دو تن به هم می­دهند). این نوع آتش بیشتر در شعرای رومانتیک از جمله نووالیس پروبال می­گیرد؛ در اینجا، گرما گوهری ناب است که باید مراقب آن بود و تنها به انسان برگزیده ای که شایسته مهر و دوستی است نثار کرد.

از دیگر عقده­های مربوط به آتش می­توان به عقده هوفمن (عقده هافمن (سمندر در شعله) (Hoffmann) اشاره کرد که برای شناخت آن باید آثار و نوشته­های هافمن را مورد مطالعه قرار داد.

برچسب ها :
نویسنده
مقالات مرتبط

بقعه شیخ صفی، قلب یک شهر

  مجموعه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی یکی از ارزشمندترین یادمان‌های تاریخی ایران و…

تخت سلیمان، در پیوند تاریخ و افسانه

تخت سلیمان، یکی از برجسته‌ترین محوطه‌های باستانی ایران، در دل دشت‌های سبز…

معرفی کلی جاده هراز و دیدنی های آن

معرفی کلی جاده ی هراز جاده هراز که یکی از زیباترین جاده…

دیدگاهتان را بنویسید