طلوع دماوند با نور طلایی سحرگاهی، ابرهای نرم و چشم‌انداز وسیع البرز در قاب سینمایی

طلوع دماوند: مدخل‌هایی با حرف ط

تصویر خیالی طالبوف، نویسنده مشروطه‌خواه، در حال رؤیای صعود به قله دماوند از دره اژدر، با نمادهای انتقادی و فضای مه‌آلود کوهستانی
طالبوف در حال رؤیاپردازی صعود به دماوند از دره‌ای خیالی؛ طلوع دماوند

طالبوف و طلوع دماوند

در ماه ربیع الاول سال ۱۳۲۳ هجری قمری، برابر با ۱۲۸۳ هجری خورشیدی، اولین کتاب داستانی کوهنوردی ایران، نوشته ی شیخ عبدالرحیم ابن ابوطالب علی مراد نجار تبریزی، معروف به طالبوف، نویسنده ی شهیر آغاز انقلاب مشروطیت، به نام «مسالک المحسنین» در قاهره ی مصر به چاپ رسید.  طالبوف آن چنان به کوهنوردی مسلط بوده و موضوع را به طرزی قلم زده که تصور  می رود واقعی است ولی طرح موضوع صعود به قله ی دماوند از طریق دره ی بخار  «دره اژدر» از در عالم خیال است و همراه با مطالب انتقادی دیگر که بهانه ایست برای گوش زد نارسایی های اجتماعی و روشنی افکار عمومی.

سال های زیادی است که این موضوع خیالی صعود از دره ی یخار به قله ی دماوند بارها به عنوان واقعی و انجام شده به حساب آمده که نفرات زیادی را دچار اشتباه نموده است. در حالی که حقیقت ندارد و نویسنده در عالم خواب داستان را توصیف کرده و الحق به خوبی از عهده ی آن برآمده است.

استخراج سنتی طلا از شن‌های رود هراز در دامنه‌های دماوند، با چشم‌انداز کوهستانی نور و لاریجان در پس‌زمینه
نمایی تاریخی از مردی در حال خاک‌شویی برای استخراج طلا در مسیر رود هراز؛ با پس‌زمینه‌ای از قله دماوند و دره‌های سرسبز نور و لاریجان.

طلا

«در کوه پایه و دره های اطراف کوه دماوند مانند نور و لاریجان طلا وجود دارد، که رود هراز ذرات آن را پراکنده میسازد چنان که در شن و ماسه های مسیر رود هراز ذرات طلا دیده می شود از همین جهت بود که سابقاً اراضی شهر آمل و مجاور رود هراز خاک شویی می کردند و مقادیری طلا به دست می آوردند و این عمل بسیار رایج بود.» (کتاب مازندران، تالیف عباس ،شایان گنجینه ی ایران و ایرانیان، ص۹۱)

طیر کبیر به دباوند:

در بلندای دماوند، جایی که برف‌ها سکوت را می‌بلعند و افسانه‌ها در مه تنفس می‌کنند، روایت‌هایی هست که مرز خیال و واقعیت را در هم می‌تند. محمد بن ابراهیم نقل می‌کند که مأمون، فرستاده‌ای به نام موسی حفض را روانه‌ی کوه دماوند کرد تا از احوال ضحاک آگاه شود. موسی می‌گوید: بر فراز قله، مرغ‌هایی دیدم به بزرگی گوسفند، سپید و بی‌مانند. در میان برف‌ها، کرم‌هایی به اندازه‌ی درختان می‌خزیدند، شکافته می‌شدند و از درونشان آب روان می‌گشت. آن مرغان، پوست این کرم‌ها را می‌ربودند؛ صحنه‌ای که بیشتر به خواب می‌مانست تا بیداری.

در ادامه، پیرمردی ظاهر شد و گفت: «اگر ضحاک را می‌خواهی ببینی، با من بیا.» با او تا صدآرش راه پیمودم تا به دری آهنین رسیدیم، کوبیده با مسمارهایی که بر هر یک، هزینه‌ای ثبت شده بود. پیر گفت: «اینجا دیوی محبوس است. کسی نزدیکش نمی‌شود، که از او گزند می‌رسد.» و ما، بی‌آنکه در را بگشاییم، بازگشتیم. برخی باور دارند که ضحاک، دیو بود نه آدمی؛ و این روایت، همچنان در میان برف‌های دماوند زمزمه می‌شود.

(کتاب عجایب المخلوقات، تالیف: محمد بن محمود بن احمد توسی به اهتمام دکتر ستوده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب سال ۱۳۴۵ ص ۵۳۴)

ضحاک در بند، در دل کوه دماوند؛ مرغان سپید عظیم، کرم‌های غول‌پیکر و پیر نگهبان در چشم‌اندازی افسانه‌ای و برفی
نمایی سوررئال از قله دماوند؛ جایی که ضحاک در بند است، مرغان عظیم در آسمان پرواز می‌کنند و کرم‌های افسانه‌ای از برف بیرون می‌خزند.
نویسنده
مقالات مرتبط

دماوند در آیینه‌ کتابها | معرفی منابع علمی، تاریخی و ادبی

کارل گراتسل – دکتر در دماوند در آیینه‌ کتابها مؤلف کتاب دماوند…

قله دماوند: واژگان با حرف ق

قدم شماری قله دماوند از بارگاه دوم (مسجد) تا بارگاه سوم. ۴…

فصول دماوند: مدخل‌هایی با حرف ف

فَرانَک نخستین زن اسطوره و کوه نورد جهان | فصول دماوند شاید…

دیدگاهتان را بنویسید