افسانه های دماوند

افسانه های دماوند

افسانه های دماوند و ورزش کوه نوری

دو جزء تفکیک ناپذیر یکدیگرند، کوه نوردی ایران با افسانه ها شروع شده، از مراحل مختلفی گذشته و در هر نوبت چیزی و چیزهایی تازه با آن در هم آمیخته تا کوه نوردی کشور به جایی رسیده که امروز شاهد آنیم.

ورزش کوه نوردی ایران مدیون اسطوره هاست، مدیون آرش است، مدیون کیومرث و هوشنگ، سیمرغ، رستم و زال زر است و مدیون زرتشت پیغمبر.نظاره ی مردم به دماوند و نگرش کوه نوردان به آن، میراث بزرگ کوه نوردی سرزمین کوهستانی ما است، که هویت ملی ایران و هویت ملی کوه نوردی ما را شکل میدهد و آن را به پیش میراند.

اسطوره های دماوند

از اساطیر و افسانه های کوه نوردی نباید غافل شد، آنها از ارکان اصلی ورزش کوهنوردی کشورند که علاوه از سایر جهات خود داشتن ارتباط ناگسسته با تاریخ کوه نوردی هویت بخش ورزش کوه نوردی کشورند، همان طور که در باورهای توده مردم جای دارند و قرون متمادی است با مردم همراهند و در زندگی آنان جلوه میکنند، در قلوب کوه نوردان نیز جای دارند، چون قله دماوند قبله گاه کوه نوردی کشور است، آرزوی هر کوه نوردی است که بارها و بارها بر ستیغ دماوند چون آرش کمانگیر شاهد امنیت و سرفرازی ایران باشند.

هزاران سال است که تیر آرش از بلندای قله ی دماوند رها شده، همچنان در پرواز است و تا ابد در پرواز خواهد بود و منشاء دیگر پروازها، در خاطرات خواهد بود .چون ایران خواهد بود، چون ورزش کوه نوردی خواهد بود.

در میراث مکتوب فرهنگی کشور، داستانها و اشارات فراوانی سراغ داریم که هر یک برگ زرینی است برای ورزش کوه نوردی ایران زمین « اکثر علمای فارسی عقیده دارند که آدم ابوالبشر همان کیومرث است و بعضی او را فرزند آدم از حوا دانسته و بعضی وی را نوح دانسته اند و گویند مردی بود سالخورده و بزرگوار و در کوه دماوند مسکن گرفت.( کتاب اخبار ایران تالیف ابن اثیر ترجمه ی باستانی پاریزی، انتشارات دنیای کتاب سال 1365، ص 12 )

در یَشت ها آمده است که هوشنگ پیشدادی از کوه «هرا» به مناطق جنوب دریای خزر دست یافته و دو سوم دیوان مازنی و بدکاران را کُشت و برای ایزدان بر دامنه کوه هَرا «البرز» قربانی کرد، در یَشت ها (۱۵/۷) آمده است که هوشنگ پیشدادی بر قله ی کوه «هرا» با بندهای آهنین بر تخت زرین، بر بالشی زرین، بر فرشی زرین با «بَرسَم» گسترده، با دستهای پر او را ستایش کرد ( کریستنسن ۱۳۶۳) .( برسم BARSAM شاخه های بریده و تطهیر شده از درخت انار که « برسمدار » به در آورند و به دست گیرند و سپاس گویند خداوند را نسبت به نعمت های نباتات که مایه ی تغذیه است.) « لغت نامه دهخدا »

در آبان یَشت ۲۵ ، آمده است که جمشید دارنده ی رمه های خوب در بالای کوه (هکر HUKAIRYA) بلندترین تیغ. کوه «هر زئیتی = هربُرز = البرز» صد اسب، هزار گاو ده هزار گوسفند برای ناهید (فرشته ی نگهبان آب قربانی نمود.)

کیکاوس

یکی از فرمانروایان این دوران است، خودکامه یی که هم در اسطوره های ادبیات پهلوی و هم در در شاهنامه، هوس به آسمان رفتن او را می بینیم که در نتیجه فره از او جدا میشود، کاووس به قولی هفت خانه در میانه ی البرز ساخته بود، یکی زرین، دو ،سیمین دو پولادین و دو آبگینه، هر کسی که بر اثر پیری نیرویش کم میشد، به خانه ی او می آمد؛ دوباره زور به او باز می گشت و جوان پانزده ساله میشد.

کیکاووس بی مرگ آفریده شده بود و دیوان برای این که مرگ را بر او مستولی کنند، دیــو خـشم را به یاری گرفتند و به سبب فرمانرواییش بر هفت کشور فریفتند و آرزوی رفتن به آسمان را در دل او زنده کردند، او تا لبه ی تاریکی به همراهی دیوان و مردم بدکار رفت و آنجا فره از او جدا شد و خود از سپاه دور افتاد و سرانجام در دریای «فراخکرد» افتاد و بدین گونه میرنده شد، اما در شاهنامه داستان رفتن او به آسمان صورت زمینی تری دارد که به دام افتد و رستم به رهایی اش می شتابد .

کیکاووس شاهنامه فردوسی افسانه های دماوندمهدستان هفت قصر کیکاوس، و نقل از کتاب کیانیان نوشته کریستیه سن – ترجمه آقای دکتر ذبيح اله صفا – ص ۱۲۲ سطر دوم:

بنابر روایت و تگرنسک کیکاوس (کی اوس) در میان البرز کوه (دماوند)هفت کاخ برآورد که یکی از زر و دو کاخ از سیم و دو کاخ از پولاد و دو کاخ از بلور بود، و از همین دژ بود که دیوان مازندران را به بند افکنده و آنها را از ویران کردن جهان باز داشته بود. این هفت کاخ را صفتی جاودانه بود چنان که هر کس پیری او را ضعیف و فرتوت میکرد و مرگ خود را نزدیک میدید، اگر او را به سرعت از گرد حصار آنها عبور می دادند نیروهای حیاتی را باز می یافت و بکردار جوان پانزده ساله میشد.

و همچنین از همین دژ بود که کیکاووس به آسمان صعود نمود. دکتر هنریش بروگش که در سال ۱۸۶۰ میلادی برابر با ۱۲۳۹ خورشیدی به قله ی دماوند صعود کرده در کتاب سفری به دربار سلطان صاحب قرآن درباره ی افسانه های دماوند چنین نقل کرده است.

«افسانه ی ضحاک و کوه دماوند به قدری در ایران ریشه دوانیده است که هنوز هم در شهر دماوند مراسمی را به یادبود شکست ضحاک برپا میکنند،

بدین ترتیب که در شهر دماوند در اواخر ماه اوت ( اوایل شهریور)  مردم سوار بر اسب و قاطر، به تاخت و تاز در اطراف می پردازند و شب هنگام به یاد آتشی که فریدون پس از زندانی کردن ضحاک در قله ی دماوند برافروخت در پشت بام خانه ها آتش می افروزند،

طبق نوشته ی جهانگردانی که سابقاً به ایران آمده اند، اهالی دماوند مواقعی که در فصل درو، باران ببارد و احتمال خرابی محصول برود، از آتش فریدون کمک میگیرند و شیر بز را در آتش می ریزند و بلافاصله باران خاتمه پیدا میکند و بند می آید، بعضی از این جهانگردان ادعا می کنند که خود آنها شاهد بوده اند وقتی مردم شیر بز را به آتش ریخته اند فوراً باران متوقف شده است. وی سپس چنین ادامه میدهد.

فریدون ، کاوه آهنگر و ضحاک

راه در نزدیکی اسک از کنار غارها و شکاف هایی در دیواره های کوه میگذشت که شبیه به قصرهای فراعنه مصر بودند و در حقیقت این غارها و شکافها هم به عقیده ی مردم این نواحی قبور قدیمی متعلق به چند هزار سال قبل و دوران فریدون و ضحاک بوده اند، ولی به هر حال اینک از آنها به عنوان آغل گوسفند یا انبار غلات استفاده میشود.(کتاب سفری به دربار سلطان صاحب قران، تالیف دکتر هنریش بروگش ترجمه ی مهندس کردبچه، انتشارات اطلاعات، صفحه ی 245)

بنا به گفته ی استاد فردوسی توسی، گروهی از بازماندگان و زنان آریایی، برای فرار از ستم ضحاک (بابلیان)  به سوی البرز کوه می گریزند، که آخرین پناهگاه ایرانیان به شمار میرفت، در اینجا فرانک مادر فریدون، فریدون را از دست دژخیمان ضحاک به مردی درویش و وارسته که بر فراز کوهی می زیست میسپارد، تا او را بزرگ کند. (فریدون جنیدی ۱۳۵۸)

فریدون به یاری کاوه آهنگر که از بیداد ضحاک بر او شوریده بود، با سپاه ایران به جنگ ضحاک رفت و او را شکست داد. مسعودی در کتاب خود، درباره ی ضحاک اشاره کرده است:

« مردی پارسا ارعامه مردم که کفشگری از اصفهان بود، به نام کابی به پا خواست و پرچمی از پوست به علامت خویش برافراشت و مردم را به خلع و قتل ضحاک و پادشاهی فریدون خواند و عامه مردم و بسیاری از خواص پیرو او شدند و او به سوی ضحاک رفت، او را بگرفت، و فریدون اورا به بالای کوه دماوند فرستاد که ما بین ری و طبرستان است انجا محبوس کرد که تا کنون زنده است و در انجا در بند است.»

ببردند ضحاک را بسته خوار

به پشت هیونی برافکنده زار

که این بسته را تا دماوند کوه

ببر همچنین تا زیان بی گروه

بیاورد ضحاک را چون نوند

به کوه دماوند کردش به بند

به کوه اندرون جای تنگش گزید

نگه کرد غاری بنش ناپدید

فرو بست دستش بر آن کوه باز

بدان تا بماند به سختی دراز

نباشد همی نیک و بد پایدار

همان به که نیکی بود یادگار

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

(کتاب التنبیه و الاشرف، تالیف ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، از روی چاپ قاهره و مقابله با چاپ اروپا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب سال 1349، ص 82 )

هم چنین درباره ی فریدون و وجه تسمیه ی کوه دماوند ملگونوف روسی چنین روایت کرده است. « چون فریدون ضحاک را در بند کرد، طباخ او که «آرمائیلا» نام داشت فرمان کُشتن داد، چرا که او به فرمان ضحاک مردم را کُشته، مغز سر آنان را به مارانی که از دوش شاه سر بر کشیده بودند میداد.

آن طباخ اثبات نمود که پاره یی جوانان را که به او می دادند بکُشد، سر از فرمان پادشاه پیچیده آنان را رها ساخته پس فریدون را بر جان وی رحمت آمده و بخشود.پس فرمان داد که برای وی خوردنی سازند که در آن گوشت و حبوبات نبود، ساخته آوردند و از دنبه بود، فریدون گفت دنباوندانی، یعنی دنبه پیدا کرده یی، آن کوه را به این نام نامیدند و رفته رفته دماوند کردند. » (سفرنامه ی ایران و روسیده «نواحی شمال ایران» تالیف عزالدوله و ملگونوف بکوشش محمد گلبن و فرامرز طالبی، انتشارات دنیای کتاب، چاپ اول، سال 1363 ص 92 )

زرتشت

یکی از جذاب ترین افسانه های دماوند درباره ی دلبستگی زرتشت به دختری است دوست داشتنی که تعلق خاطری به انسانیت و کوه دماوند داشت وصال را به شرط کشتن ماری دو سر در قله ی دماوند قبول نمود داستان چنین است: به موجب روایات ،زرتشت موسس آیین «پارسی»ها و ستایشگر آتش، در نزدیکی دماوند زندگی کرده است. بعضی از ایرانیان هنوز هم به آیین او اعتقاد دارند.پیروان دین زرتشت که بسیاری از آنان هنوز هم در محلی در دامنه ی دماوند، به نام «اسک» سکونت دارند.

اینجا به صورت آمفی تئاتر ساخته شده است و چشم انداز بسیار قشنگی دارد و شهرت آن بیشتر به خاطر آبهای معدنی گوارائی است که خاصیت شفابخشی آنها کاملاً مورد تایید قرار گرفته است. هر سال در ۲۹ اوت (هفتم شهریور ماه) مردم سرتاسر نواحی دماوند با رقص و پایکوبی و آتشبازی و تیراندازی جشن باشکوهی را برگزار میکنند.

افسانه ای میگوید ماری دو سر در قله ی دماوند مأوی داشت و هر روز برای جستجوی مغز آدمیزادی به پایین کوه سرازیر میشد و هیچکس یارای کشتن او را نداشت. زرتشت به عشق دختر زیبایی گرفتار شد ولی دختر قبول همسری او را مشروط به کشتن مارکرد.

زرتشت به پایمردی عشق، شبی از کوه دماوند بالا رفت و وقتی که به قله ی کوه رسید، مار به خواب رفته بود و آنچه را که روز خورده بود هضم می کرد. او در این حال مار را کشت و با افروختن آتشی بزرگ در قله ی کوه، خواست مژده ی این پیروزی را زودتر به معشوقه که مشتاقانه منتظر بود، بدهد. (سفرنامه « مادام کارلاسرنا»آدم ها و آئین ها در ایران،ترجمه علی اصغر سیدی،کتابفروشی زوار، چاپ اول سال 1362 ص 52 )

سیمرغ

«جایگاه سیمرغ، پرنده ی افسانه ای اندیشمند و دانای ایرانی در شاهنامه فردوسی توسی، بر بالای کوه البرز بود. که زال پسر سام را پرورش داد بزرگ کرد، آشیانه ی وی همیشه بر تیغ البرز بـوده است.»

سرجان ملکم در تاریخ خود داستان زال را چنین بیان میکند: «منقول است که سام را پسری به وجود آمد که موهای او سفید بود، این صورت موجب اندوه سام گردید از این رو او فرزند را نام زال نهاد، که زال به معنی پیر است،

بعضی گفتنتد این فرزند سام نیست بلکه از نژاد دیو است و بدین سبب سام اورا به کوه البرز انداخت، راویان افسانه گو نوشته اند که در آنجا سیمرغ زال را پرورش داد» سام جد رستم بدون فرزند بود، هنگامی که زال پسرش تولد یافت دارای بدنی سفید و صورتی سرخ بود و موهای سرش چون برف میدرخشید و مانند موی پیرمردان بود، سام بسیار ناراحت شد و او را به البرز کوه برده رها کرد.

فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران و جهان داستان زال و سیمرغ را به طرزی شیرین توصیف نموده که قسمتهایی از آن به شرح زیر درج می گردد.

پسر چون ز مادر بدین گونه زاد

نکردند یک هفته بر سام یاد

همه موی اندام او هم چو برف

ولیکن به رُخ سرخ بود و شگرف

بترسید سخت از پی سرزنش

شد از راه دانش به دیگر منش

بفرمود پس تاس برداشتند

از آن بوم و بر دور بگذاشتند

به دان جای سیمرغ را لانه بود

که آن خانه را خلق بیگانه بود

یکی کوه بود نامش البرز کوه

به خورشید نزدیک و دور از گروه

نهادند بر کوه و گشتند باز

برآمد بر این روزگاری دراز

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ

بزد بر گرفتش ار آن گرم سنگ

به مردار و خونش همی پرورید

ابا بچگانش همی آرمید.

شهام

مقالات مرتبط

البرز کوه و دماوند

البرز کوه و دماوند: در بازخوانی اسطوره های جمشید فریدون و ضحاک…

اکو موزه کوه دماوند

اکو موزه یعنی چی : اکو موزه یعنی موزه هایی که در…

آبشار یخی دماوند

آبشار یخی دماوند در جبهه ی جنوبی دماوند ، در ارتفاع 5000…

دیدگاهتان را بنویسید