آژیدهاک ضحاک

از کاوه آهنگر تا کوه دماوند: پایان آژیدهاک و آغاز آزادی

ضحاک

بر پایه ی نوشته های کهن ایرانی، ضحاک ( آژیدهاک ) در کوه آتشفشانی دماوند به زنجیر کشیده شده است . در فرجام روزی ضحاک بند را پاره میکند تا دوباره به تخریب جهان بپردازد و در آن زمان گرشاسب از خواب برمی خیزد و او را شکست میدهد. بنابراین آژیدهاک، اژدهای کوه دماوند و آتشفشان کوه دماوند است، که بنابر تجربه ای که ایرانیان از آتشفشانی دوباره ی اژدهادارند، باز احتمال میدهند که در پایان جهان این کوه دوباره آغاز به فوران نماید (فریدون جنیدی1358).

گرشاسب پهلوان اوستا در ظرفی روبین برپشت اژدهایی “سروور” (شاخدار) که جانور زهردار بوده و آدمیان را بدم دَمی کشیده است، غذا میپخت. چون این “اژدها” از تف آتش به امان آمد، از جای برجست وهمه ی آب های داغ را بپراکند و اتش خاموش شد. گرشاسب  که در آغاز کار از بیم از جا جسته بود، سرانجام اژدهای خشمناک را بکشت و از پای افکند (یسنا) ۱۱-۹/۱۰ ۲ و( پشت ۱۹/۴۰)

(جستاری در پیشینه دانش کیهان در ایران ویج، نگارش: دکتر مانوئل بربریان (مانوگ  مانوگیان) چاپ نخست : ۱۳۷۶، ناشر: نشر بلخ، وابسته به بنیاد نیشابور)

 

زنجیر بر کوه ؛ ضحاک در بند البرز

 چنین پیداست که خود کامگی برخی از فرمان روایان در این هنگام بنیاد کشورداری را در میان آریائیان بر هم می ریزد و گروهی از آن سوی اروند رود به پادشاهی ایران زمین می آیند. این گروه از بابل باستانی برآمده اند و چون در اوستا واکدی «ل» نیست بابل به گونه ی بوری و بئور خوانده می شده، که با افزودن پسوند اسب، همانند جاماسب و لهراسب و بوداسب … به پایان آن به گونه ی «بیوراسب» درآمده که بنا بر شاهنامه و دیگر دفترهای ایرانی نام ایرانی آن همین بیوراسب است.

 در این هنگام است، که آزار و مردم کشی و آتش سوزی و دار، تازیانه و شکنجه در جهان پیدا می شود. در این هنگام دو آتشفشان در دو گوشه ی ایران آغاز به جنبش و لرزش و آتش فشانی می کنند که یکی از آن ها دماوند و دیگر، شاید سبلان یا شیر خوان(!) بوده باشد، و چون بنا به شاهنامه در آغاز زمان ضحاک و بنا به یسنا پایان دوران جمشید، خوردن خوراک پخته و گوشت جانواران به آئین شده بود مردمان آتش افشانی این دو کوه را پادافره کار اهریمنی گوشت خواری به شمار آوردند.

رای زنان اهریمنی فرمانروای بابل نیز برای جلوگیری از خشم دو آتش فشان او را به برخی کردن (قربانی) جوانان ایرانی در پیشگاه آتش فشان ها برانگیختند و پایان این کارها به شورش ایرانیان انجامید و ضحاک را از تخت برداشتند و در کوه دماوند به زنجیر کشیدند و ایرانیان از ستم بابلیان پیشین رستند. (کتاب پایتخت های ایران محمد یوسف کیانی، چاپ اول تابستان ۱۳۷۴، ناشر: سازمان میراث فرهنگی کشور، فریدون جنیدی، ص۷۳۱)

ضحاک با مارهای دوش‌دار، در بند زنجیرهای سنگین در دامنه کوه دماوند، زیر آسمانی طوفانی و طلوعی اسطوره‌ای.
نقاشی اسطوره‌ای ضحاک را در بند، در پای کوه دماوند نشان می‌دهد؛ چهره‌ای خشمگین با مارهایی بر دوش، زنجیرشده به صخره‌های تاریک، در حالی که دماوند با شکوه در پس‌زمینه طلوع می‌کند. ترکیب رنگ‌های گرم و قلم‌زنی‌های دراماتیک، حس نفرین و عظمت را القا می‌کند.

ضحاک؛ اژدهای دوش‌دار در سایه دماوند

هنگامی که به سوی تهران اسب می تاختیم خورشید سایه های طویلی از کوه دماوند بلندترین قله ی سلسله جبال البرز، که در اوستا هرا برزئیتی نامیده می شود بر جهان افکند. دماوند، با قله ی پوشیده از برف و چهره ی اخم کرده اش، قریب ۶۰۰۰ متر از زمین سر برافراشته و جلوی آسمان را سد کرده بود. از چهره ی عبوس و اخم کرده ی آن نباید تعجب کرد، زیرا، بنا بر افسانه ها، وظیفه ی سنگینی بر عهده دارد و باید در زیر قامت جسیم و گران خود قرن ها ضحاک یا اژیدهاک، آن هیولای غول پیکر، را بر هم بفشارد تا مبادا از زنجیر اسارت بگریزد و در دنیا ظلم و ستم بپا کند.

تنها در هزاره ی پانزدهم است که کوه از این وظیفه ی سنگین آزاد می شود، زیرا در آن زمان پهلوان بزرگ سام کرساسپ (گرشاسب) از خواب برانگیخته خواهد شد، و ضحاک را خواهد کشت دوران جدیدی آغاز خواهد گشت. (سفرنامه ی جکسون، ایران در گذشته و حال، ترجمه: منوچهر امیری، فریدون بدره ای، ناشر: انتشارات خوارزمی چاپ سوم ۱۳۶۹ص۴۹۴)

و در هنگام ظهر هوشیدر ماه (دومین موعود مزدیسنا) در آغاز هزاره دوازدهمین، خورشید بیست شبانه روز در میان آسمان غیر متحرک خواهد ایستاد در عهد سلطنت روحانی هوشیدرماه، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسسته، دست ستم و کینه و تطاول خواهد گشود، یک سوم از مردمان و ستوران و گوسفندان و سایر مخلوقات ایزدی را نابود خواهد ساخت. به فرمان اهورامزدا، یل نامور گرشاسپ نریمان از دشت زابلستان برخاسته آن ناپاک را هلاک خواهد کرد. (بهمن پشت) (جستاری در پیشینه ی دانش کیهان و زمین در ایران ویج، تألیف دکتر مانوئل بِربِریان (مانوگ مانوگیان) ناشر: نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور، چاپ نخست ۱۳۷۶، ص ۱۴۸)

کابوس ضحاک در برابر کاوه آهنگر؛ صحنه‌ای اسطوره‌ای از خیزش عدالت‌خواهی و سقوط استبداد در دامنه دماوند.
نقاشی تاریخی، ضحاک را در بند و کابوس‌زده نشان می‌دهد؛ در حالی که کاوه آهنگر با گرز و پرچم سیاه در برابرش ایستاده، و کوه دماوند در پس‌زمینه طلوع می‌کند. این تصویر نماد خیزش وجدان، عدالت و پایان ظلم است.

ضحاک و کاوه در متون کهن ؛ از اسطوره تا نماد استبداد

اسطوره ی ضحاک و کاوه شاید در کل ادبیات جهان بی نظیر باشد. داستانی که از او چند هزار سال پیش از بطن دوران افسانه ای بیرون آمده به گونه ای که یادآور خیزش های دوران معاصر می شود. مارهایی که از شانه های ضحاک برآورده اند، علامت چیست؟ این ها تجسم درون ناپاک اویند زیرا حاکم بیدادگر با دیگران مانند اسیر رفتار کند اما خود نیز اسیر خود هست، در مورد ضحاک علامت ها یک یک بروز می کنند:

نخست کابوس اوست، نظیر کابوسی، که بعدها افراسیاب خواهد دید. در خواب می بیند که جوانی فراز آمده و گرزی بر سرش کوفت و دو تن دیگر دست و پایش را بستند و به سوی کوه دماوند کشیدند تا در عذاب بمیرد.  این خواب ندای وجدان اوست که به او می گوید که باید بهای اعمال خود را بپردازد.

تعبیر خواب چنین می شود که جوانی از مادر زاده خواهد شد که هستی او را بر باد خواهد داد. بنابراین ضحاک به فکر دفع بلا می افتد و این اندیشه ی در سرش می گذرد که از مردم تصدیق حسن سابقه بگیرد این معنیش چیست؟ معنیش آن است که یک فرد که مقتدرترین است می تواند در عین حال ابله ترین و زبون ترین هم بشود. بنابراین گروهی از نزدیکان خود را در مجلسی جمع می کند و درست از همین مجلس دانش کیهان و زمین در ایران ویج تألیف «چاره جویی» است که انفجار سر بر می آورد.

کاوه آهنگر که همه ی پسرانش را برای خوراک دادن به مارهای ضحّاک از او گرفته اند، و تنها یک پسر برایش باقی مانده و این را هم می خواهند بگیرند، ناگهان به دادخواهی

 می آید. سراسیمه و بی اجازه هجوم میاورد به داخل کاخ. کاوه درست زمانی که ضحاک با اطرافیانش نشسته و مشغول تنظیم استشهاد نامه اند. باید گواهی بدهند که ضحاک و کاوه

ضحاک کاری جز خوبی در جهان نکرده:

 یکی محضر اکنون بباید نبشت

                           که جز تخم نیکی سپهبد نکشت

نگوید سخن جز همه راستی

                          نخواهد به داد اندرون کاستی

فردوسی

ضحّاک، نماینده ی بدی، یعنی همان عنصر اهریمنی آیین مزدایی، او نیز باید به کیفر خود برسد، و چون اشاره ی آسمان آن است که در کوه به بند کشیده شود، منظور آن است که در عذاب دراز مدت جان بدهد، شاید به اندازه همان هزار سالی که حکومت کرده.

در قیام بر ضد ضحّاک، قهرمان اصلی کاوه است، فریدون تنها به علت آنکه از خانواده ی شاهی است وارد صحنه می شود. اسطوره ای است که نمایندگان ضحاک و کاوه فرازین و فرودین اجتماع (کاوه و فریدون) با هم در آن در یک صف قرار می گیرند و با هم یک کل بایسته تشکیل می دهند.

کاوه که آهنگر است اگر برگزیده شده، برای آن است که پایین ترین طبقات را نمایندگی می کند. آهنگری پیشهی محقّری بوده، در عین حال، آهنگر فرد موثّری بوده، زیرا سلاح برای دفاع در برابر تجاوز می ساخته. این که در این ماجرا چرم پاره، یعنی پیش بند آهنگری او درفش کشور می گردد و تا پایان دوره ساسانی هم همین رسم و همین عنوان نگاه داشته می شود مفهوم بسیار عمیق اسطوره ی یک فرد زحمت کش را در سرنوشت کشور به نمود می آورد. (نوشته های بی سرنوشت، نویسنده: محمد علی اسلامی ندوشن، ناشر: یزدا، چاپ اول: ۱۳۸۸، ص۸۲)

نویسنده
مقالات مرتبط

دماوند در آیینه‌ کتابها | معرفی منابع علمی، تاریخی و ادبی

کارل گراتسل – دکتر در دماوند در آیینه‌ کتابها مؤلف کتاب دماوند…

قله دماوند: واژگان با حرف ق

قدم شماری قله دماوند از بارگاه دوم (مسجد) تا بارگاه سوم. ۴…

فصول دماوند: مدخل‌هایی با حرف ف

فَرانَک نخستین زن اسطوره و کوه نورد جهان | فصول دماوند شاید…

دیدگاهتان را بنویسید