سردر میدان مشق تهران
سردر میدان مشق تهران به شکل امروزی نبود؛ سردری بود شبیه به دروازه های قدیم تهران، با چهار نقاشی و تزئیناتی زیبا بر دیوارهایش. چند سالی مانده بود جنگ جهانی دوم دامن تهران را بگیرد که به دستور رضاخان ساخت سر در جدیدی برای این میدان قدیمی آغاز شد. سردری که تا پیش از ساخته شدن برج آزادی نماد شهر تهران بود و هنوز هم در میدان امام خمینی (ره) و نزدیک خیابان تاریخی سی تیر پابرجاست. سردری که امروز هم رو به میدان مشق باز میشود. اما میدانی که دیگر مثل دوره قاجار در آن اثری از آموزش نظامیان نیست و موزه های ملی و ملک و ساختمان وزارت امور خارجه در آن قرار دارد.
بر بالای این سردر، حدیث معروف امام رضا (ع): «وَلَایَهً عَلِیٍّ بنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَن دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِن عَذابى» به معنى «ولایت علی ابن ابی طالب حصار محکم من است. هر کس داخل حصار من شود، از عذاب الهی در امان است.» نوشته شده و زیر آن هم دو کتیبه با ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» و «نصر من الله و فتح قریب»، که همه آنها به خط نستعلیق هستند.
من تهران را دوست دارم
تهران شهری است که همه از آن منتفع میشوند اما تصویری که از آن ارائه میدهند و توصیفی که از آن به زبان میآورند، چندان خوشایند نیست. در روزهای تعطیل تقریبا بسیاری از شهروندانش به شمال و شهرهای دیگر پناه میبرند اما خودشان میدانند که طاقت این دوری را ندارند و تعطیلات تمام نشده، جاده های منتهی به پایتخت از هجوم خودروها یکطرفه میشود. راز این وابستگی و آن تصویر چیست؟ کمی دقت، نشان میدهد که تهران شهری دوست داشتنی است اما گرفتار سیاه نمایی هایی شده که بسیار ظالمانه است.
بخشی از این ماجرا به واسطه سیاستهای تبلیغی مهاجرگریزی تهران است و بخشی دیگر به واسطه ضعف های اندکی که تقریبا امروز گریبان همه کلانشهرهای ایران را گرفته است، البته نکته مهمی که در این میان وجود دارد، این است که تهران اسیر «شهرنشناسی» شهروندانش شده است. در کم لطفی محض، شهروندانش بیشتر به فکر انتفاع از آن بوده اند؛ آن هم انتفاعی ظاهری که گاه در ذات خود ضرر است.
تاریخ ابر شهر تهران
قدمت تاریخ شهر تهران چقدر است و این شهر بزرگ چطور شکل گرفت؟
تا حدود ۱۰۰ سال پیش، وقتی کسی میپرسید تهران چند ساله است، کمتر کسی پیشینه این شهر را بیشتر از دورانی میدانست که شاه تهماسب صفوی دست به ساخت و سازهایی در آن زد. تازه آنهایی هم که ردپای قریه تهران را تا قرن دوم هجری دنبال کرده بودند، تنها به این نکته بسنده میکردند که این شهر زادگاه «ابو حماد طهرانی» عالم دینی بوده که نامش در کتابهای تذکره نویسان آمده؛ نکته ای که تهران را به نسبت پایتختهای دیگر ایران جوان سال تر نشان میداد.
حالا با کشفیات باستان شناسی در تپه های قیطریه در شمال و حسن آباد در جنوب تهران و خارج از مرزهای تهران قدیم، بسیاری از باستان شناسان و مورخان این گمانه را مطرح کرده اند که پایتخت ایران نباید خیلی هم کم سن و سال باشد؛ یکی از مهمترین نمونه هایش کشف اسکلتی در جنوب بازار تهران بود، پیدا شدن یک اسکلت که ناگهان تاریخ سکونت در تهران را تکان داد؛ سال ۱۳۹۳ بود که با پیدا شدن پیکر زنی هفت هزار ساله درست در محدوده تهران عتیق مشخص شد که تاریخ کلانشهر تهران را بار دیگر باید از نو نوشت و فراتر از تهران صفوی آن را بازخوانی کرد.
روی این بازخوانی تازه تهران تأکید اضافه میگذاریم؛ چرا که بر خلاف نظر بسیاری از پژوهشگران پیشکسوت، تاریخ تهران منحصر به طهران عتیق یعنی تهران مناطق ۱۲ و ۱۱ و بخشی از منطقه شش نیست و عبارت است از تاریخ دشت نسبتا وسیعی که مرزهای کلانشهر پایتخت را ترسیم میکند؛ شمالش کوههای البرز و شمیرانات است و شرق و جنوب شرقی اش دشت ورامین و شهر کهن ری و بخش غربی اش میرسد به راهی که به قزوین میرفت و جنوبش دریاچه نمک است.

همسایه بزرگ تهران
تهران در پای کوه اسطوره ای دماوند و دامنه کوه های البرز شکل گرفته است؛ جایی که یکی از شهرهای باستانی ایران یعنی ری با چند هزار سال سابقه در آن قرار دارد. نمی شود تاریخ تهران را مرور کرد و از ری که ما در پایتخت و کلانشهر ایران است، یاد نکرد. نام ری یا «راگا» که یکی از چهار شهر مهم ایران در دوره باستان بود، در اوستا و کتیبه بیستون به عنوان یکی از مهمترین ایالتهای ایران برده شده است. در دوران باستان، ری دو بخش مهم «ری بالا دست» یا «ری برین» و «ری پایین دست» و «ری زیرین» داشته است.
روستای کوچک تهران در شش کیلومتری ری برین، در بخش شمالی قرار داشت که دروازه معروف «زادمهران» به آن سمت میرفت. این دروازه حدودا در جایی قرار داشت که امروزه به عنوان «پل سیمان» و «امامزاده عبدالله»(ع) میشناسیم و میگویند متعلق به یکی از مهمترین خانواده های ایرانی یعنی خاندان «مهران» بوده است؛ خانواده ای که تا پیش از کشته شدن «بهرام چوبین» یکی از مشهورترین اعضای آن به دستور شاهان ساسانی، مهمترین خانواده از هفت خاندان حکومتگر ایرانی بوده است، البته بهرام تنها شخص معروفی نبود که در اینجا متولد شد؛ در دوران قدیمی تر یعنی دوران هخامنشی و اشکانی خاندان های مهمی در این منطقه زندگی میکردند.
در دوران ملوک الطوایفی اشکانی، ری تبدیل به یکی از مهمترین ایالت های ایران شده بود. بخشی از این اعتبار هم به خاطر یکی از اعضای خاندان حاکم در آن جا بود که نامش را به مهمترین رود این منطقه داد؛ رودی که حالا ما به عنوان «چشمه علی» میشناسیم، اما در روزگاران قدیم به «سورین رود» مشهور بوده که برخی معتقدند نامش را از «سورنا» سردار مشهور سپاه اشکانی گرفته است.
روستای کوچک تهران در شمال ری قرار داشت و به نظر میرسد با توجه به وسعت زمین های خاندان مهران، احتمالا به این خانواده متعلق بوده است. بخشی از زمین های این خانواده در منطقه ای شمالی تر که امروز آن را به عنوان نیاوران میشناسیم، قرار داشته است. تا پیش از آن که فتحعلیشاه، کاخ صاحبقرانیه را بنا کند، این منطقه به «گردویه» معروف بود که میگویند نام خواهر کوچکتر بهرام چوبین بود. همین هم دلیل خوبی است که باور کنیم.
وسعت زمین های خاندان مهران از کجا به کجا بوده است. چند ماهی بعد از نبرد نهاوند، لشکر اسلام، به فرماندهی «نعیم بن مقرن المزنی» ری را گرفت و به سرزمین های خلافت اسلامی ملحق کرد این شهر در دوره میانه تاریخ ایران، خیلی زود به دوران اوج خود بازگشت. ری در دوران حکومت معز الدوله دیلمی به عنوان پایتخت «آل بویه» انتخاب شد؛ انتخابی که باعث شد جمعیت شیعه این شهر به نسبت سایر شهرها بالا برود و ری به یکی از مراکز مهم شیعه نشین ایران تبدیل شود.
رونق ری از قرن ششم هجری در اثر حمله مغول و جنگهای متعدد کاهش یافت و این شهر رو به ویرانی رفت. حالا وقت آن بود که سکه اقبال روستای کوچک تهران رونق گیرد فرزند ری، با از بین رفتن این شهر بزرگ، رفته رفته رو به بزرگ شدن آورد و وسعتش از قزوین و زنجان بیشتر شد. تهران در کمتر از سه قرن نه تنها عظمت ری باستان را در خود تکرار کرد که قدمت دماوند و اصالت ورامین تا شمیران را هم با خود همراه کرد تا مقام بیست و هفتمین شهر بزرگ جهان را از آن خود کند.
وجه تسمیه تهران
هر چند تاریخ ری و ورامین و دماوند و پیکر مسافر هفت هزار ساله ری نشان از قدمت شهر تهران است اما نام تهران در تاریخ برای نخستین بار در تذکره های قرن سوم هجری با نام «ابو حماد طهرانی» دیده میشود. «ابو عبدالله محمد بن حماد طهرانی» مشهور به «حافظ تهرانی» متکلم و فقیهی بود که نامش در تذکره ها آمده است.
قدیمیترین کتابی هم به اسم تهران اشاره کرده «تاریخ بغداد» نوشته «خطیب ابوبکر احمد بغدادی» است. در «فارسنامه» نوشته «ابن بلخی» هم در تعریف از شهری به اسم «اردشیر خوره» فارس، به انار آن شهر اشاره و انارش را به انارهای تهران مقایسه کرده است: «همه میوه ها به غایت نیکوست خاصه انار، کی مانند انار طهرانی است.» از اینجاست که تهران در آثاری چون «فتوح البلدان» نوشته «بلاذری»، «مسالک و الممالک» اثر «ابن خردادبه» و «صوره الارض» نوشته «ابن حوقل» از آن به عنوان تهران «ری» یاد میشود.
بلعمی در تاریخ خود از منطقه ای به اسم مهران یاد میکند که متعلق به سردار قباد ساسانی بوده و در شمال ری قرار داشته است؛ منطقه ای که «دکتر حسین کریمان» آن را حدود سه راه ضرابخانه در خیابان شریعتی، دقیقا در جایی میداند که در حال حاضر تقاطع خیابان پاسداران و بزرگراه همت است و حسینیه ارشاد در آن جا قرار گرفته است. «اصطخری» هم در «مسالک و الممالک» خود، از روستایی به اسم «بهزان» و «قصران» یاد میکند که علامه قزوینی آن را همین تهران امروزی میداند.
«یاقوت مستعصمی» هم در «معجم البلدان» از بهزان یاد میکند که خود از آن گذر کرده و در شش کیلومتری شمال ری قرار داشته است. «دخویه» مستشرق شناخته شده معتقد است که این بهزان همان طهران است که در طول تاریخ به خاطر شیوه ساخته شدن این شهر تبدیل به تهران شده است. تهران در لغت سه معنی مجزا از همه دارد؛ یکی از آنها از ترکیب کلمه های «ته» و «ران» به معنای جای گرم در مقابل شمیران که منطقه سردسیر است، قرار میگیرد.
در مقابل این، برخی از لغتنامه ها ((تهران)) را به معنای پای کوه میدانند. مهمترین معنی که دهخدا هم به آن اشاره کرده، برای نخستین بار در «مرات البلدان» نوشته «اعتمادالسلطنه» اشاره میشود که به نظر میرسد با توجه به برخی کاوشهای باستان شناسی که در منطقه بازار تهران صورت گرفته، میتواند علت اطلاق اصلی این شهر به اسم تهران باشد؛ «چون اهل آنجا (تهران) در وقتی که دشمن برای آنها به هم می رسید، در زیر زمین پنهان میشدند، از این جهت به این اسم موسوم شده اند که به تهران یعنی زیر زمین میرفتند.»
این نکته ای است که منابع دیگر نیز به آن اشاره کرده اند؛ تهران در مسیر راهزنان قرار داشت، راهزنانی که جان مردم این شهر را به لب آورده بود. مردم این شهر با توجه به خاک حاصلخیز و هوای چهار فصل این منطقه، به جای ترک شهر تصمیم گرفتند شهر را زیر زمین بسازند. این دلیلی شد تا این روستا به شهر زیر زمینی یا همان تهران معروف شد. مهمترین ردپای تهران در منابع قرن چهارم و پنجم، در تاریخ بیهقی است.
ابوالفضل بیهقی در بخشی از تاریخ خود آن جا که از سفر سلطان محمود به ری صحبت میکند و نوشته: «چون به ری رسیدند امیر محمود به دولاب فرود آمد بر راه طبرستان نزدیک شهر، و امیر مسعود به علی آباد لشکرگاه ساخت بر راه قزوین و میان هر دو لشکر مسافت نیم فرسنگ بود.» نکته جالب این است که تهران آن روزگار که در میان این دو روستا یعنی دولاب و علی آباد (جایی که راه آهن ساخته شده است)، درست در جایی بنا شده بود که ما امروز آن را به عنوان منطقه ۱۲ میشناسیم.
«عبدالله انوار» هم با توجه به همین متن عنوان کرده که دولاب نامی بوده که پیش از نام تهران معروف شده و آن را مکانی در تهران دانسته است.

حصار دور تهران
تهران از قرن هشتم هجری حرکت خود را از یک قریه کوچک به سمت توسعه یافتن آغاز کرد؛ ۲۰۰ سال قبل از این که شاه تهماسب به تهرانِ ری برسد و حصار مشهور تهران را به دور تهران بکشد. «غازانخان» هم در راه شمال چند هفته ای در تهران اتراق کرده است؛ بر اساس نوشته «خواجه رشیدالدین فضل الله» در «جامع التواریخ» ، خان مغول به جای رفتن به ری ترجیح داد در تهران اقامت کند. در سال ۸۰۶ قمری نیز «کلاویخو» سیاح مشهور از تهران دیدن کرد؛ منطقه ۱۲ تهران امروز، از این دوران که مقارن با حکومت گورکانی است، یادگارهای چون در بقعه سید اسماعیل (ع) و صندوق منبت کاری امامزاده یحیی (ع) را به یادگار دارد.
با به قدرت رسیدن صفویه، اهمیت تهران که حالا از سمت شرق و غرب کمی بزرگتر شده بود، بیشتر شد. جنگ با «عبیدالله خان ازبک» در خراسان باعث شده بود تا دومین شاه صفویه در مسیر پایتخت خود قزوین به خراسان، در تهران نفسی تازه کند. از سوی دیگر «سیدحمزه (ع)» جد بزرگ صفویان نیز در ری که کم کم داشت رو نقش را از دست میداد، دفن بود و این دلیل خوبی بود که تهرانی را که تازه نفس و رو به پیشرفت بود آباد کنند. از آنجایی که راهزنان باعث شده بودند تا این شهر به صورت زیرزمینی ساخته شود، شاه تهماسب به فکر نجات این شهر افتاد.
به گفته نویسنده کتاب «بستان السیاحه»، او در سال ۹۶۱ قمری به معماران مشهور قزوین و تهران دستور داد تا علاوه بر ساختن یک بازار، حصاری به دور تهران بکشند و برج و بارویی برای آن به وجود آورند. نکته جالب این است که بخش اصلی این حصار یعنی دیوار جنوبی که حالا یک تکه از دیوار آن باقی مانده است، از خیابان مولوی امروزی در منطقه ۱۲ میگذشت. در این حصار به مسافت هر یک فرسخ، یک برج و بارو ساخته شده بود و این باروها در نهایت به ۱۱۴ که عدد آیات قرآن هستند، میرسید.
این حصار چهار دروازه داشت که دانستن نام آنها حدود تهران صفوی را روشن میکند؛ دروازه عبدالعظیم، دروازه شمیران، دروازه قزوین و دروازه دولاب. محدوده درون حصار حدود چهار کیلومتر مربع بوده و در ازای باروی دور آن در کتابهای معتبر حدود شش هزار گام نگاشته شده است. فضای بیرون از حصار هم شامل باغها و کشتزارهای پهناوری بوده که امروزه همگی به محدوده های شهری تهران تبدیل شدند.
نادر شاه و تاریخ شهر تهران
نخستین بناهایی که در تهران ساخته شد، حمام و تکیه و مدرسه خانم بود که به دستور «مهین بانو» خواهر شاه تهماسب ساخته شد. مدرسه خانم در حمله افاغنه ویران شد اما حمام خانم تا روزگار ما باقی ماند و آخرین یادگارش در بازارچه «نایب السلطنه» قرار گرفته است. مهمترین قسمت تهران که در دوران شاه تهماسب ساخته شد، بازار این شهر بود؛ بازاری که در چهار قرن پس از آن، هنوز قلب تپنده تهران است و در مرکزی ترین بخش منطقه تاریخی ۱۲ قرار گرفته.
در فاصله مرگ شاه تهماسب و تاجگذاری شاه عباس صفوی، دو شاه صفوی یعنی شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدابنده به سلطنت رسیدند که هیچ کدام در تاریخ تهران تأثیری نداشتند الا این که در سال ۹۸۵ سلطان «حسن میرزا» پسر سلطان محمد خدابنده و برادر شاه عباس، در تهران به قتل رسید.
به نوشته کتابهای تاریخی، این شاهزاده صفوی علیه سلطنت شورش کرده بود، اما از آن جا که او شاهزاده بود و پدرش حاکم فارس و برادرش حاکم خراسان، شاه اسماعیل دوم ملاحظه کرد و او را در تهران نگه داشت و در نهایت نیز کسی را فرستاد تا او را به جرم این که تعصبی نسبت به شیعه امامی ندارد و مذهب تسنن را تبلیغ میکند، در خانه اش در تهران به قتل رسانند.
تهران در دوران شاه عباس بار دیگر بر سر زبانها افتاد. او در یکی از سالهای سلطنتش تصمیم گرفت تا از اصفهان راهی مشهد شود تا «عبدالمومن ازبک» که با همراهی خوانین ماورالنهر، خراسان و مشهد را محاصره کرده بود، به عقب براند. این سفر جدا از دفع فتنه ازبکها، اهمیت زیادی در تاریخ دارد؛ برای این که او فرمان داد در فاصله های مشخصی در این جاده کاروانسراهایی ساخته شود تا مسافران بتوانند در آنها بیتوته کنند. از سوی دیگر شاه عباس در مسیر رفتن به خراسان، به تهران رسید و هنوز خستگی راه از تنش به در نرفته بود که گرفتار بیماری سختی شد.
این بیماری که چند ماهی او را درگیر کرد، باعث شد وقتی از دروازه خراسان خارج می شد، پشتش را به شهر کرد و آن را با ساکنانش نفرین کرد که هر کسی از خارج این شهر وارد شود و شب را در آن بیتوته کند، دچار این خاک شود و از آن رهایی پیدا نکند؛ نفرین عجیبی که در سال های بعد برای خیلی ها اتفاق افتاد. خود شاه عباس هم بعدها با این شهر مهربان شد و برایش نخستین بیگلربیگی و حاکم را انتخاب کرد و در ادامه ساخت و سازهای جد بزرگش، در باغ بزرگ گلستان ساختمانی برای اقامت خانواده سلطنتی ساخت و چنارهای زیادی را در این شهر کاشت.
تهران شاه عباس، بر اساس آنچه در منابع تاریخی آمده، شهری سرسبز با باغ های متعددی بود که به واسطه هوای چهار فصلش، جای مناسبی برای زندگی کردن بود. «پیتر ودلاواله» جهانگرد مشهور ایتالیایی درست در همین زمان از تهران گذشت و در سفرنامه اش از باغ های سرسبز تهران یاد کرد، اما آنچه چشم دلاواله را گرفت، چنارهای تهران بود: «چنان که اسلامبول را به واسطه زیادتی درختهای سرو به سروستان میشناسند، تهران نیز باید به چنارستان مشهور شود.»
چندین سال بعد زمانی که محمود افغان به سمت مرکز ایران حمله کرد، بعد از سقوط اصفهان و کشتن شاه سلطان حسین صفوی، به سمت تهران آمد و شهر را محاصره کرد. مردم شهر در مقابل سپاه محمود افغان مقاومت کردند اما در نهایت شهر سقوط کرد. دولت افاغنه گرداگرد محله ارگ در داخل تهران، حصاری ساختند که دو دروازه داشت؛ یکی در جنوب به سمت بازار باز میشد و یکی دیگر در شمال در داخل حصار اصلی که بعدها دروازه دولت نام گرفت.
نادر شاه بعد از به قدرت رسیدن از خراسان به سمت اصفهان رفت و اشرف افغان برای مقابله با او از اصفهان به طرف تهران آمد و بعد از نبردی خونین قبل از فرار دست به قتل و غارت مردم شهر زد. نادر بعد از نجات شهر از دست آنها، شاه تهماسب سوم را با شش هزار نفر نگهبان در تهران گذاشت و به سمت اصفهان رفت. نادر با جامعه یهودی نزدیکی داشت و به همین دلیل تصمیم گرفت آنها را در جایی گردهم بیاورد. او از خاخام های یهودی خواست تا زبور داوود (ع) را به فارسی ترجمه کنند؛ اتفاقی که در سال ۱۱۵۸ قمری در تهران افتاد.
نادر همچنین محله یهودی های تهران را بیرون از حصار شهر یعنی در منتهی الیه شمال شرقی به وجود آورد. در همین شهر بود که نشانه های جنون او مشخص شد و او با بدگمانی به «رضاقلی میرزا» پسرش، او را در این شهر کور کرد تا تصویر چنارستان آخرین چیزی باشد که ولیعهد معزول نادر به چشمانش دیده است.
کریمخان و تاریخ شهر تهران
تهران در زمان سلطنت کریمخان، شهری مصیبت زده و گرفتار قحطی بود. این قحطی و خشکسالی هر چند راه جمع کردن سرباز را ساده کرده بود، اما نگهداری آن را دشوار میکرد. این کشاورزان، سربازان خوبی بودند. اما با شکم گرسنه نمیتوانستند بجنگند. تهران هنوز حدودش به همان حصار شاه تهماسبی خلاصه میشد، اما این شهر با وجود وسعت کمش یک ویژگی منحصر به فرد داشت که باعث شد کریمخان زند برای آبادانی آن آستین بالا بزند. تهران درست در مسیری تجاری قرار داشت و بازرگانان زیادی برای رفتن به نقاط مختلف از این شهر گذر میکردند.
وکیل الرعایا از این بازرگانان کمک خواست تا پول مورد نیاز سپاهش را به او قرض دهند. او بعد از این، تصمیم گرفت تا به وضعیت تهران برسد؛ پس دست به ساخت ساختمانهای تازه ای در تهران زد در میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۲ قمری تهران چندین بار در جنگ میان کریمخان و محمد حسن خان قاجار دست به دست شد. کریمخان در یکی از دفعاتی که تهران را گرفت، به این شهر آمد و در شمیران اقامت کرد.
چنان که در مرات البلدان ناصری نوشته شده: «در تابستان ۱۱۷۲ که به واسطه بدی هوای تهران، کریمخان به شمیران رفت، حکم کرد که در غیابش عمارت سلطنتی و دیوانخانه بزرگ و باغ جنب دیوانخانه و یکدستگاه حرم خانه در تهران بنا کنند.» آنچه در این نوشته ها پنهان مانده، این است که کریمخان تهران را به خاطر نزدیکی به ایل قاجار برای مهار آنها تجهیز میکرد؛ حتی تصمیم داشت شمیران را به عنوان پایتخت تابستانی خود انتخاب کند، اما اتفاقهای پی در پی و در نهایت مرگش در شیراز، سرنوشت تهران را به سویی برد تا این شهر نه به دست او که به دست پسر جوانی که گروگان ارگ او در شیراز بود، پایتخت کل ایران شود.
آقامحمد خان و تاریخ شهر تهران
آقامحمدخان قاجار همان شبی که کریمخان نفس آخرش را میکشید، از شیراز خارج شد و به سمت استر آباد یا گرگان که محل ایل قاجار بود، حرکت کرد تا آنها را برای فتح ایران آماده کند. او در سر راه گرگان، تصمیم خودش را گرفته بود که تهران را به عنوان مرکز حکومتش انتخاب کند. تهران برای آقامحمدخان اهمیت زیادی داشت و به همین دلیل هم وقت زیادی را صرف گرفتن تهران کرد. او که پیش تر با لقب «خان قاجار» در ساری، سلسله قاجار را رسمیت داده بود، در نخستین روز سال ۱۱۶۱ خورشیدی برابر با ذی القعده ۱۲۰۰ قمری در کاخ گلستان به تخت نشست و تهران «دارالسلطنه» شد تا بعدها نام «دارالخلافه» به خود بگیرد.
البته او هنوز برای تثبیت حکومت قاجاریه راه زیادی داشت؛ آقامحمدخان بعد از تاجگذاری به سمت شیراز رفت و مقابل لطفعلی خان زند قرار گرفت. جنگی که با خیانت کلانتر شیراز به نفع قاجاریه تمام شد و دلاور زند بعد از کور شدن به تهران آورده شد و در امامزاده زید (ع) بازار کشته و دفن شد تا نخستین شاهی باشد که گورش در پایتخت تازه نفس ایران باشد.
آقامحمدخان فرصت زیادی نداشت تا در تخت سلطنتش در تهران آرام بگیرد؛ دو سال بعد از تاجگذاری رسمی شاه قاجار در تهران، او در «شوشی» قفقاز سر بریده شد و حکومت را به «باباخان جهانبانی» برادرزاده اش سپرد؛ برادر زاده ای که با لقب فتحعلیشاه برخلاف عموی تاجدارش ۴۷ سال در تهران سلطنت کرد و شهر کوچک و کم اهمیت تهران را به دارالخلافه ای بزرگ تبدیل کرد.
تاریخ تهران از دوران فتحعلی شاه تا پایان دوران قاجار، با شیب کندی به سمت گسترش پیش رفت. این شهر با همان قد و قامت شاه تهماسبی به دومین پادشاه قاجار سپرده شد تا او دو محله نگارستان و دروازه شمیران را به آن اضافه کند. فتحعلی شاه که در کاخ نگارستان مستقر شده بود، در شمال شرق تهران نخستین کاخ قاجارها را بنیان نهاد. کاخی که به «قصر قاجار» مشهور شد؛ «قصر»ی که بعدها با همین نام نخستین زندان پایتخت شد.
او همچنین نخستین کسی بود که مرزهای تهران را از شمال به شمیرانات رساند و کاخ هایی را در این منطقه ساخت که مهمترین آنها جهان نمای نیاوران بود که بعدها به کاخ صاحبقرانیه مشهور شد. سنگ بنای میدان توپخانه و میدان مشق نیز در زمان او زده شد. محمدشاه نوه و جانشین فتحعلیشاه هم جز ساخت و سازهایی در بازار و برخی عمارات دیگر، کار زیادی با تهران نداشته است. او نیز مانند پدربزرگش در شمیران کاخی به اسم خود ساخت که به «کاخ محمدیه» مشهور شد. کاخی که در نهایت آخرین نفسهایش را در آنجا کشید و جایش را به ناصرالدین شاه قاجار داد؛ شاهی که سرنوشت تهران را تغییر داد.

از طهران تا تهران
تهران عصر ناصری تنها به لحاظ وسعت گسترش نیافت؛ از مرزهای شاه تهماسبی و فتحعلی شاهی گذشت و با نگاه به کشورهای دیگر نخستین قدمها را به سمت مدرنیته هر چند ناقص برداشت و به تهرانی رسید که ما امروز بخشی از آن را میشناسیم. پیشرفتی که تنها منحصر به گسترش طولی و عرضی شهر نبود و به تأسیس و ساخت بناهای شهری و بنیان های اجتماعی در پایتخت منتهی شد و شهر را به تهرانی تبدیل کرد که دیگر دنباله روی شهرهایی چون تبریز و اصفهان و شیراز نبود و خودش به عنوان سرجریان تغییرات در کشور قرار گرفت و در کمتر از ۳۰ سال، با فاصله بسیار زیادی شهر اول کشور شد.
آنچه شمایل تهران را در این دوران تغییر داد جدا از تلاش های صدر اعظم های روشنفکر و مترقی این دوران مانند امیر کبیر و میرزا حسین خان سپهسالار، اراده ناصرالدین شاه قاجار برای تغییر ساختار شهری تهران بود؛ اراده ای که بخشی از آن ناشی از تعریف ها و پیشنهادهایی بود که به او میشد و بخش دیگرش ناشی از سفرهای پی در پی به خارج از ایران و دیدن شهرهای مدرن آن روزگار بود.
در سه سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه که امیر کبیر بر مسند صدارت بود، بیشتر تغییرات در تهران در زمینه ساخت زیر ساختهای فرهنگی و شهری بود، به طوری که کشیدن رودخانه کرج به تهران و ساخت مدرسه دارالفنون به عنوان نخستین مدرسه مدرن و شفاخانه دولتی به عنوان نخستین بیمارستان و راه اندازی اطفاییه شهر، بخشی از اقدامات امیر کبیر و قدمهای نخست تغییرات بنیادی بود و بعد از او با نظارت خود شاه ادامه یافت.
ناصرالدین شاه در سفر به پاریس به فکر خیابان سازی در تهران افتاد و نخستین خیابان های مدرن تهران یعنی ناصریه و لاله زار که خیلی زود به خیابان فرهنگی پایتخت تبدیل شد در کنار میدان مشق نظام ساخته شدند او همچنین به تقلید عمارت های چند طبقه فرنگی، نخستین آسمانخراش تهران یعنی شمس العماره را در ارگ سلطنتی ساخت.
با به صدارت رسیدن میرزا حسین خان سپهسالار، بعد از راه اندازی بانک و بنیادهای اقتصادی و ساخت مسجد و مدرسه مذهبی مدرن به اسم خود صدر اعظم، اندیشه سامان دادن وضعیت شهری مطرح شد و از دل این اندیشه بود که بلدیه پایتخت شکل گرفت که وظیفه اش اداره شهر بود. تهران نیاز به امنیت داشت، پس با دعوت از «کنت دومونت فورت» تشکیلات نظمیه شهر هم راه اندازی شد.
همه این تلاش هاست که نهایتا به ساخت نخستین پارلمان در زمان مظفرالدین شاه میرسد. بناهایی که شکل ظاهری زندگی مردم و اندیشه آنها را هم تغییر داد و مردمان آرام پایتخت را به مبارزانی تبدیل کرد که در کمتر از ۱۰ سال، دو جنبش تنباکو و مشروطه را آغاز کردند.
با این همه توسعه بی رویه تهران از آبان ماه سال ۱۳۰۴ و زمان پهلوی اول شتاب گرفت. رضاخان برخلاف شاهان قاجار، تغییر شکل و گسترش تهران را با زور ادامه داد. شاید همین عاملی شد تا مدرنیته آرام تهران به ناگهان تبدیل به گسترشی افسار گسیخته شود؛ گسترشی که با تخریب دروازه های شهر به دستور رضاخان آغاز شد. حالا تهران به ازای هر بنای مدرن و تازه، یک محله جدید پیدا می کرد و از چهار طرف به اجزای دیگر دشت تهران میرسید. شاید بارزترین جزء این شهر، دانشگاه تهران بود که در مرز غربی شهر در جلالیه ساخته شد و تهران را از دروازه قزوین به سمت غرب ممتد کرد.
روند گسترش تهران با حمله متفقین به ایران و خلع رضاخان از سلطنت کمتر شد تا بعد از ملی شدن صنعت نفت بار دیگر با شتابی غیر قابل کنترل به سمت گسترش برود. توسعه تهران از نیمه دهه ۳۰ با الگوی نصفه نیمه صنعتی شدن ایران در تهران اجرایی شد و باعث شد تا گسترش شهری با الگوی غربی پیش برود.
شهری که با تمرکز همه امکانات مملکتی و رفاهی با سیل جمعیت مهاجر روبه رو شد مهاجرانی که احتیاج به فضای تازه برای سکونت داشتند و کم کم تهران برای اقامت شان کوچکتر میشد. در چنین موقعیتی بود که تهران از ارتفاع هم بالا رفت و ساختمانهایش به آسمان سر ساییدند و مهار شهر برای گسترش از دست همه در رفت و به شهری تبدیل شد که امروز میراثش به ما رسیده است.